خلاصه ماشینی:
"این عدم تمایز میان هستیهای طبیعی و اجتماعی مبتنی بر یک مبنای معرفتشناختی است که میتوان آن را نوعی معقولیت جهانشمول دانست که یکی از مهمترین ثمرات پروژه روشنفکری غرب بشمار میرود.
به نظر میرسد انسان منتزع از جامعه یا ما قبل جامعه باید چیزی شبیه به کودک وحشی آویرونی باشد با یان توصیف چنین انسانی چگونه میتواند مبنای یک معقولیت جهانشمول تلقی گردد؟ با این مقدمات،به مسئله تمایز هستیهای اجتماعی و طبیعی باز میگردیم.
با چنین نگرشی، دانشجویان علوم سیاسی و اجتماعی بایستی همواره هستیها و پدیدارهای اجتماعی جامعه خود را با مقولات برآمده از جامعه غرب مورد سنجش و داوری قرار دهند؛امری که دکتر بشیریه خود در یکی دیگر از آثار خود«دیباچهای بر جامعهشناسی ایران»مرتکب گردیده است.
بهتر است یکی از گفتارهای مهم این کتاب مورد بررسی دقیق قرار گیرد تا نارسایی بکارگیری مقولات غربی در تحلیل اجتماعی جامعه ایران آشکار شود.
آیا این امکانات بالقوه که گفتمان مسلط به یکی از آنها تعین میبخشد،نامحدود است یا حدود و ثغوری دارد و اگر چنین است،منشا حدود و ثغور چیست؟آیا صورتبندیهای موجود در یک جامعه لزوما در جوامع دیگر امکان بروز مییابند؟ اینها پرسشهایی است که در این کتاب پاسخی برای آن وجود ندارد.
چنانچه ما فرهنگ سیاسی را آنچنانکه مولف بیان میدارد،محصول گفتمان سیاسی مسلط بدانیم،این پرسش مطرح میشود که فرهنگ سیاسی گفتمان مدرنیسم مطلقه پهلوی در کجا تعین یافته است و چرا بشیریه در این باب سخن نرانده است؟ از سوی دیگر،آنچنانکه بشیریه خود بیان داشته،فرهنگ سیاسی در دوران تسلط گفتمان مدرنیسم مطلقه پهلوی عمدتا توسط دو طبقه- طبقه متوسط جدید و طبقات روبه افول جامعه سنتی-فراهم آمده است."