خلاصه ماشینی:
"تامین همین حد از اعتتبار هم به بدبختیهایی داشت یعنی توی سیستم این مملکت جا نیفتاده بود-که وقتی آمار نیرو بدهیم،قبول کنند بنابراین همینطوری به سپاه اعتباری میدادند و سپاه هم تقسیم میکرد.
ولی مال ما اینجوری نبود؛«برنو»بود،برنو دادیم؛«ام یک»بود،آم یک دادیم؛«ژ 3»آمد،ژ 3 دادیم،هرچی گیر میآمد،دست دو نفر آدم میدادیم و میگفتیم بروید بجنگید!اوایل هم فقط در حد اینکه تیراندازی بلد باشند، کافی بود هدف سازمان باید مهم باشد (به تصویر صفحه مراجعه شود) هدف خیلی مقدس بود.
اصلا این تجهیزات برای جلوگیری از تلفات بود اما برای نگهداری و حفاظت از اینها حاضر بودیم تلفات بدهیم!نیروهایی را که اوایل به خط فرستادیم، با یک آهو استیشن تجهیز کرده بودیم که آن را هم یکی از دستگاهها در اختیار ما گذاشته بود.
آنجا از همهچیزمان میزدیم چون اصل برایمان مهم بود درحالیکه اگر در اتاق ما مبل نباشد و صندلی باشد هیچ اتفاقی نمیافتد،دو برابر صندلی پول مبل میدهیم.
این اعتقاد در نفرات جلویی هم بود که در عقبه هم فرمانده نمیآید برای خودش تجهیزات و تشکیلات ویژهای درست کند و اینطور نیست که اینها از امکانات خودشان ایثار کنند تا او بهره ببرد.
تذکر میدهیم،ناراحت میشوند موضوع دیگر این بود که اگر اشتباهی از یک فرمانده دیده میشد،به سرعت برکنار میشد یعنی تعارف و رودربایستی وجود نداشت.
اینجا ما فردی را برکنار کردیم،رفت به دیوان عدالت شکایت کرد یعنی استعفا که نمیکند هیچ،طلبکار هم هست!اشتباهی که در ذهن بعضیها شکل گرفته این است که میگویند همینکه به پست و مقامی رسیدیم،جای پای خودمان را سفت کنیم."