خلاصه ماشینی:
"در زمان تبلیغات انتخابات که به موازات داستان پیش میرود دختر جیببر(کامرون دیاز)اشیاء و پول دیگران را به سرقت میبرد،مسأله انتخابات به موازات آن صورت میگیرد و به دنبال آن وقتی فرار دختر جیببر را از این منطقه فلکزده به محل اعیان و اشراف میبینیم،شاهد زیبایی و آرامش هستیم، پس آنچه هست در مکانی است که گروهی آمریکایی خشمگین به رهبری ویلیام قصاب میخواهند مهاجرین و سیاهپوستان را زیر سلطه کامل خود داشته باشند و این فصلها جنگهای شمال و جنوب رابه رخ میکشد.
او هم پسر کشیش است که برای انتقام آمده و هم رقیب سرسخت عشقی برای والون در فضایی وحشتناک بین انبوه مردم، مسابقه شروع میشود و ویلیام،والون را به طرز وحشتناکی مغلوب میکند،پرت کردن چاقو به شکم او،و خواباندن والون روی تخت روان قصابی و نمایش ساطور،نفسها را در سینه حبس میکند و تعلیق را به اوج خود میرساند،تا زمانی که ساطور با حرکت آرام از بالا به روی تخت روان میافتد، و سپس داغ کردن صورت والون با آتش تضادی بر سکانس دارد که برای ورم چهرهاش تکه گوشت گوسفندی را به والون میدهد.
هدایت این همه سیاهیلشکر در سکانسهای متفاوت و حرکات هر یک از آنها،قدرت اسکورسیزی را در کارگردانی نشان میدهد،مخصوصا فصل پایانی که نبرد بین گروههای آشوبطلب و نیروی ارتش و دارودسته آنها و والون و ویلیام قصاب درمیگیرد به طرز بسیار حیرتانگیزی صحنهآرایی شده است،در میان خون و آتش که همهچیز محو شده است و ویلیام در شرف مرگ است،آخرین ضربه را از والون میخورد که به شکل نمادین،چشمی که در ابتدای فصل دیدار ویلیام باز شده بوده اکنون با پلک بهم زدنی بسته میشود و نشان عقاب درنده زیر پرده چشم ناپدید میشود."