خلاصه ماشینی:
"هرچه باشد از نمایش آخرین تانگو در پاریس بیش از 30 سال گذشته است؛آخرین امپراتور-برای دانشجویان سینما- فراتر از یک فیلم خوب تشریح و کالبدشکافی شده و حتی کمتر کسی نمای پایانی استراتژی عنکبوت را فراموش کرده است.
به علاوه در نظر بگیرید تقابل این برخوردها را در قیاس با آثار پسین وی که-به سابقهء هنرمندان اصیل-به طرز غیرقابل فهمی نادیده گرفته شده و گویا به شکل غرورآمیزی خود برتولوچی نیز از این موضوع رضایت دارد و چندان اصراری برای هیاهوی دوباره نمیکند(حالا نوبت جوانانی مانند آرنوفسکی است).
هرچند بنا به اظهارات خود برتولوچی و-نیز-فیلمهای بعد از بودای کوچک(که همکاری آن دو قطع شد)به نظر میرسد عنان کار بیشتر به دست برتولوچی بوده تا استورارو6 دوربین برتولوچی مشخصههای واضحی دارد که از جملهء آنها کنجکاوی، بیقراری،سرخوشی و حتی نوعی بیخیالی را میتوان نام برد.
این تقدیرگرایی-که در سبک بصری فیلم به صورت نوعی همسان (تصویرتصویر) پنداشتن بازیگر/شخصیت با اجزای صحنه است و رابین وود از آن بهعنوان «متافیزیک ابهام»نام میبرد-در آثار برتولوچی نهفقط در سبک بلکه در محتوا نیز خود را ظاهر میکند.
رازی که نه در سخنان اعترافگونهء براندوی در حال مرگ به تماشاگر در سکانس پایانی مکنون است (که البته به شیوهء فیلمهای برتولوچی قبل از آنکه بگوید،میمیرد)و نه در«عمر طولانی جیرجیرک»که پویی پیر سابقا امپراتور-و حالا شهروند عادی چین-به پسر بچه میگوید(و نمیگوید؛حالا دیگرچه فرقی دارد؟)بلکه همه این راز(با تمام بزرگی و ابهامش)در قطعات «موتزارت»و«باخ»ایست که توسط مستر کینسکی مهربان برای خدمتکارش شاندورایی نواخته میشود."