چکیده:
منوچهر ریاحی،ندیم و مصاحب محمد رضا شاه پهلوی که بخشی از خاطرات او را (دربارهی روابط شاه با مصدق)در دوران زمامداری زندهیاد دکتر محمد مصدق در حافظ شمارهی یکم(فروردین 1383)چاپ کردیم،در شهریور 1383 در شهر دنور در ایالت«کلرادو»ایالات متحده امریکا چشم از جهان فروبست. ما اینک به همین مناسبت،بخشی دیگر از خاطرات او را به منظور روشن شدن گوشههای تاریک از تاریخ معاصر چاپ میکنیم.امیدواریم آن را بپسندید.
خلاصه ماشینی:
"زهرپراکنیهای آشکار خواهرزنم پریسیما همسر شاهپور عبد الرضا دربارهی بیلیاقتی شاه و برازندگی همسرش برای احراز مقام سلطنت2و توهم والا حضرت علیرضا مبنی بر پشتیبانی بیچون وچرای من از زمامداری دکتر مصدق،موجب گردیده بود تا شاهپور در حین ابراز محبت و دوستی با من از مسائل سیاسی صحبت نکند، بهویژه که او با حکومت مصدق السلطنه،به لحاظ تندرویهایش علیه مقام سلطنت مبارزه میکرد.
تدفین آرزوهای ملی و میهنیام با مرگ دلخراش سپهبد حاجی علی رزمآرا،یأس و سرخوردگی از رادمردی چون مصدق السلطنه که با تکرویها و خودپرستیهایش،انتظارات پرشور قاطبهی مردم این سرزمین را برای بهرهبرداری از منابع ثروت خدادهی خود نقش بر آب کرد،آغاز حکومت مطلقهی شاه و اکنون ناپدید شدن هواپیمای شاهزادهی جوان کشورمان که از دید نویسنده در خاندان پهلوی شاخص بوده و من چشم امید به ولایتعهدیاش دوخته بود،مرا از لحاظ روانی چنان درهمکوفته و در افسردگی و بحران روحی فروبرد که چند روزی پس از بیخبری عمومی از حادثهی سرنگونی هواپیمای والا حضرت علیرضا،تفنگ و وسایل سبک شکاریام را به یاد آن جوان نیکسرشت برداشته،بعد از ظهر یکشنبه نهم آبان 1333،به قصد پناه بردن به خلوت کوهستان،تنها عازم فیروزکوه شدم.
در نزدیکیهای فیروزکوه،آمدورفت غرعادی ژاندارمها و توقف اتومبیلهای زیادی در جادهی شوسه،حکایت از بروز حادثهای میکرد و وقتی ما با دو ژاندارم پیاده برخورد کرده و فهمیدیم که ساعتی قبل، لاشهی هواپیما و جنازهی شاهپور علیرضا و سایرین در نزدیکی روستای یوش،در ارتفاعات شمالی لار پیدا شده است،مجتبایی با کف دست به پیشانیاش کوفته،گفت او را کشتند،موضوعی که حقیقت نداشته و نمیتوانست چیزی جز انعکاس بدبینی عمومی مردم نسبت به دستگاه حکومتی باشد."