خلاصه ماشینی:
"تو ای ستارهی دنبالهدار آزادی، هنوز در ره پیموده روشنیزایی اگرچه رهبر دیروزهای ما بودی هنوز راهبر رهروان فردایی ز نیش طعنهی ناپختگان نیازردی بزرگ مردی و بر کودکان شکیبایی هر آن که دامن آلوده خواست پاک کند به آبروی تو زد دامنش که دریایی هر آن که مانده به کارش،دوباره یاد کرد مگر طلسم گشایی؟مگر مسیحایی؟ عدوی جان تو هم یزدگرد و هم حجاج برفت آن یک و این هم رود،تو بر جایی سرشته است زمان نام تو به نام وطن درفش میهن مایی،همیشه بر پایی به نام پاک تو میهن هماره میبالد تو ای ستارهی جاوید مشعل مایی {Jرفتم به دادگاه مصدقJ} دکتر مظاهر مصفا رفتم به دادگاه مصدق دیدم جلال و جاه مصدق >CS< {Jتوبیخ تاریخJ} عبد العلی ادیب برومند مصدق تو را آن که فرمود بند بر او تا به محشر تباهی بماند تو را آنچه بیداد بر سر برفت در اقطار،خواهی نخواهی بماند ز حبس تو بسیار نفرین و ذم که بر دادگاه سپاهی بماند بسا ننگ تاریخ فرسای از آن بر او رنگ و دیهیم شاهی بماند به خصمت نماند رخ لاله گون تو را گونه گر زرد و کاهی بماند به روی عدویت هزاران هزار ملامت ز مه تا به ماهی بماند در اوراق هستی به تأیید تو اثراه ز مهر گواهی بماند عدوی تو بد آنتبه کار مرد که در تیه گم کرده راهی بماند تو شهباز و خصم تو چون موش کور به ظلمتگه شامگاهی بماند تنت گرچه در حبس جلادها به صد جور،با بیگناهی بماند از این بند رستی و در روزگار زمستان گذشت و ز بهر زغال همان زشتی و رو سیاهی بماند ماهنامه حافظ حافظ حقوق،فرهنگ و ادب ایرانی"