خلاصه ماشینی:
"چنگ مشکن پیر چنگیساز کن توبه کم کن نغمهیی آغاز کن باز هم بوی بهاران میرسد باز هم دیوانه گشتم این بهار میبیار و میبیار و میبیار نی غلط گفتم تو را گیسوی مست وحشی و پرفتنه و خنجر به دست دوستت دارم بیافشان آبشار شانهام خوش بسترت،آرامدار ای که این چین و شکن دادی به او پیچ و تاب صد رسن دادی به او اینچنین رقصان و رنگین کردیاش چون ز زیر برقعام تاری تند بندبند شیخ آتش میزند با هم گیسوی بوی میگرفت موی مست و شانه مست از این شگفت آه اینحال پریشانی ز چیست؟ نغمههای خوب پنهانی ز چیست؟ گوش کن در آسمان تاری شکست تارتار پیکرم از همه گسست گوش کن قلبم چو باران میزند روح باران درصدایم ریخته آب با آوای من آویخته ای که از من میدمی پرشعروشور میبری با خود مرا بالا و دور من بلور و بادهات را مینهم میشکافم خویش را و میرهم اشکهایم خنده گشت."