خلاصه ماشینی:
"برای معلمی که سالهاست نوشتههایش را دیده و خواندهام،دربارهاش فراوان شنیدهام،در اوج جوانی به قصد درک مهارت و توانایی کمنظیرش،تقلیدهای مجدانهای از آثار متعددش کردهام،و برای کسی که با همه علاقه و ارادتم به شخصیت،مشی و منشش،تنها یک دقیقه-و آن هم دو سیثانیه-بیشتر ملاقاتش نکردهام،نوشتن، کاری سخت دشوار است.
«اگبر»،«اگبر این جور»،«اگبر اون جور»!و مرا که آن وقتها جوان بودم و استعداد کمی داشتم وعده میداد که یک روز باهم میریم پیش اگبر و من همیشه دلواپس بودم که نکند روزی الیاس پیله کند که«الوعده وفا، بریم!»صد البته هیچوقت نشد و حالا هم که الیاس دیگر اینجا نیست.
من این را بزرگترین درس و ارجمندترین دلیل اصالت و صمیمیت او میدانم و برآنم که رادی پیش از آنکه نمایشنامهنویس جهان«ی» و حتی«جهان سومی»باشد،نمایشنامهنویس سرزمین خویش است و اگر درباره آثارش بخواهید،روشنی و صراحت،نیرو و توان و ارزشهای زیباییشناسی در آثار او به اضافه صداقت،صمیمیت بیشایبه،رادی را جاودانگی و شخصیتی ویژه ساخته است و این همه نظر من درباره همه آثار او نیست."