خلاصه ماشینی:
"زیرا گروهی نقاشی معاصر را از دورهء کمال الملک به حساب میآورند و عدهای هم نقاشی معاصر را به آن چیزی میگویند که جریانات قرن بیستمی در ایران بروز کرد که عمدتا بعد از جنگ جهانی دوم این اتفاق افتاد؛یعنی با آمدن آقای ضیاءپور از اروپا و آقای هوشنگ پزشکنیا که از ترکیه آمده بود.
لطفا انگیزهها و اهداف تشکیل این گروهها و جمعها،و علل انحلالشان را هم بفرمائید؟ ببینید اینها یک شکل تقریبا کمرنگ «اپوزیسیون»روشنفکرانه را داشتند یعنی که حرفهای تازه داشتند،تجربیات تازه میکردند در نقاشی و خودشان هم در اول کار خیلی برایشان روشن نبود چه چیزی میخواهند،با اینکه اعلامیهای هم دارند.
شما این را تا چه حد صحیح میدانید و اساسا جنابعالی نقاشی تجریدی را چگونه ارزیابی میکنید و جایگاه آنرا در تاریخ هنر معاصر چگونه میبینید؟ بله!ببینید!اصلا بگذارید ما اینطوری نگاه کنیم: اگر قرار باشد که ما یک جامعهای داشته باشیم که همهء آنها مثل«پرویز کلانتری»فقط نقاشی کنند چقدر هنر میخواهد که آزاد باشد ولی در آزاد بودنش،لاجرم،یعنی بهطور ضمنی یک نوع تعهد به خود هنرمند و خود هنر را دارد.
با توجه به اینکه طی چند دهه نقاش و نقاشی ایرانی در جستجوهای خود به الهام گرفتن و بعضا گردهبرداری(تقلید)از جریانات و حتی آثار هنری مغرب زمین پرداخته و هنوز هم برخی این تقلید و کپیهبرداری را ادامه میدهند،تا چه حد میتوانیم از هنری مستقل و منحصر به قوم ایرانی در دنیای (به تصویر صفحه مراجعه شود) معاصر سخن بگوئیم؟ این دو قسمت است:یک قسمت تأثیر،یک قسمت الگو برداشتن و کپی کردن."