چکیده:
ملتسازیهای مدرن در قرن گذشته،با دو چالش عمده فرهنگی در جوامع جهان سومی و در حال توسعه مواجه بودهاند:چالش مذهبگرایی در برابر سکولارسازی اجتماع و سیاست و چالش هویتطلبی قومی و فرهنگی در مقابل پروژه همسانسازی فرهنگی و زبانی.جامعه ایرانی نیز همانند اکثر جوامع غیرغربی که شاهد تجربه مدرنیزاسیون برونزا و کارگزارانه از جانب دولت و به تقلید از الگوی غربی بودهاند، در تاریخ معاصر خود با چالشها و بحرانهایی از مجرای دو مسأله عمده مذکور دست به گریبان بوده است.چنین پدیدهای،اتخاذ سیاستی نوین را برای مدیریت راهبردی تنوع فرهنگی-قومی ضروری میسازد؛سیاستی که بر پایه آن،یکپارچگی و همبستگی ملی به شیوهای درونجوش،ساختاری و پایدار،تأمین گردد.چنین رویکردی به جای طرد تنوع قومی-فرهنگی،بر پایه تحقق حقوق شهروندی و تعریف هویت ملی برمبنای وحدت در عین کثرت،استوار است.
In the last century، modern nation – building caused two main cultural challenges in the third words and developing countries: religiousness v. secularism and cultural and ethnic identification v. cultural and linguistic assimilation. Like the other non – western countries were experienced exotic modernization follow from the westernization and agency modernization based on state – oriented، Iranian society was faced with two problems mentioned above. So it is necessary to new policy for them and strategic managing this ethnic and cultural diversity so that in this policy would be appearing national solidarity and integration stimuli، structurally and durably. In this respect، it would be pay attention on replacing citizenship right and definition of national identity based upon unitary exactly plurality with denying the cultural and ethnic diversity.
خلاصه ماشینی:
بنابراین،فرضیه ما در این مقاله این است که با توجه به طردناپذیری و حذفناپذیری هویت قومی و فرهنگی از مجرای سیاست یکسانسازی،کاربست الگوی شهروندی و سیاست چند فرهنگی،چنانچه از آغاز شکلگیری دولت مدرن در ایران به شیوهای صحیح و مدیریت شده پیگیری میشد،میتوانست مانع بروز بحرانهای قومی و فرهنگی شود و بر همین اساس، بهویژه در دههء اخیر که هنگامه تقویت و تشدید جنبشهای اجتماعی نوین هویتطلب قومی است که از امکانات و فرصتهای نوینی برای طرح داعیههای سیاسی و فرهنگی خود مدد میجویند،پیگیری الگوی همسانسازی با شکست مواجه شده و از اینرو راهبردهای جایگزینی برای مدیریت تنوع قومی-فرهنگی ضرورت دارد.
براین اساس، چند فرهنگگرایی صرفا آرمان اخلاقی مورد تأکید از جانب گروههای قومی-فرهنگی اقلیت یا حاشیهای برای حفظ هویت و حقوق خود نیست،بلکه سیاستی واقعگرایانه نیز هست که به ویژه از جانب دولتهای در حال توسعه با توجه به حذفناپذیری تفاوت هویتی و امکان سیاسی شدن آن در صورت استمرار و تداوم سیاستهای همسانسازی مورد توجه قرار میگیرد.
در کنار ناکارآمدی الگوی همسانسازی به دلیل نادرست بودن مفروضات آن و بروز تحولات جدید مربوط به جهانی شدن در حوزههای مختلف که تأثیرات عمده آن بر حوزهء مسائل فرهنگی و قومی،شامل بروز گسستها و چندگانگیهای هویتی و سیاسی شدن هویتها و شیوههایی جدید بوده است،4اهمیت کثرت فرهنگی و قومی و چالشهای که از مجرای آن در برابر تعلق ملی ایجاد میشود،چند فرهنگگرایی را به عنوان الگوی سیاستگذاری صحیح در تعریف هویت و تعلق ملی مطابق با مقتضیات جدید جهانی مورد توجه دولتها و سیاستگذاران ملی بهویژه در جوامع چند قومی و فرهنگی قرار میدهد.