خلاصه ماشینی:
"اما انتخاب نابهجای زاویه دید اول شخص باعث شده نویسنده به هدف خود نرسد و گاهی از چنین جملاتی استفاده کرده به دلیل جوان بودن راوی در لحن گفتار خواننده را دچار تناقض کرده است چرا که راوی در بعضی از صحنهها بسیار عامیانه صحبت میکند و در بعضی دیگر ادیبانه.
با این وجود،هنگامی که رسول ناراحت میشود و واکنش نشان میدهد،ناصر با جملهای بیمعنی میپرسد:«چی شده مهدی؟این پسره چرا این جوری شده؟» (ص 115) 3)قبل از عملیات از زبان بچهها مطلع میشویم که ایران قصد حملهای تحت عنوان کربلای 5 از قسمت شلمچه دارد اما اواسط داستان ماجرا به گونهای دیگر توصیف میشود به شکلی که گمان میشود این عراق است که عملا حمله را شروع کرده.
جایز بود نویسنده عزیز که سعی در منطقی جلوه دادن داستان دارد و نیروی خود را در پیکره و قالب کلمات و شکل و فرم اثرش ریخته است به این نکتهء بسیار مهم توجه میکرد 1)اجاجت ناصر در رفتن به دسته یک فقط به این دلیل که میخواهد با دوستان سابقش باشد یکی از مواردی است که نه منطقی جلوه میکند نه زیباست.
این گفتوگو به شکل ناپسندی ادامه مییابد تا این قسمت: «تو هیچ میدونی چادر تانک،لنگ حموم منه» ابو الفضل هم بلافاصله میگوید: «تو هیچ میدونی خاک صحرای سیاه مهد منه» «اینو باش تو هیچ میدونی توفان نوح فوت منه» «آخه جیگر،تو هیچ میدونی شلوار حیدر فقط شورت منه» نویسنده میخواهد شوخطبعی و زندهدلی بسیجیان را نشان دهد اما از این نکته غافل است که آنچه ذکر شده وقتی در کنار هم قرار میگیرند نتیجهای معکوس دارد و به شخصیت این بزرگواران جبهه لطمه میزند."