خلاصه ماشینی:
"محمد شریعتی«نوید»جام جم کویر کورهای سرخ است و خورشید یک کاسه سرب داغ که میجوشد.
بخاری سوزان از روی شنها بلند میشود.
دو بال سیاه روی ماسهها سایه میزند.
بال میکشد،چرخ میزند و مثل چتر مرگ فرود میآید.
پر میکشد و سایهاش روی ماسهها کمرنگ میشود.
پلکهایم سنگین میشود و روی هم میافتد.
یکی از ماهیها به خود میپیچد و به هوا پرتاب میشود و روی شیشههای شکسته فرود میآید.
از زیر ماسهها،خون جوش میزند و بالا میآید.
جام زیر نور آفتاب برق میزند.
«کرکس را میگویم فرشته!میبینی!مثل مرگ روی سرم سایه انداخته!»آرام نگاهم میکند.
انگار تنوره میکشم و بالا میروم و از خود یک مشت دود و خاکستر به جا میگذارم.
ماه پائین میآید و روی سرم میایستاد.
دیگ دوزخ جوش میزند و نزدیک است که از خشم پاره پاره شود.
یک قطره خون از چنگالش میچکد و سنگ را رنگ میزند.
» میگویم:«پس ماهی بهانه است!» میخندد و جام را به دستم میدهد.
فرهاد خم میشود و روی خود میشکند.
کرکس پس میکشد و روی سنگ مینشیند.
دمش را بلند میکند و روی آبها میکوبد.
کرکس روی سینهام نشسته است.
کوهی از خاک و شن روی من خراب میشود و مرا میپوشاند.
گنبدی کبود و مهآلود دارد و سردری زیبا که روی دو ستون آبی خوشتراش ایستاده است.
سقفی گنبدی شکل دارد با پنجرههاهی مشبک چوبی که نور آفتاب به رنگ شنگرف و لاجورد پوشیده شده است با طرحهای اسلیمی و شاخ و برگ و بوته و گل در طاقها و رواقهای ضربی،گچبریها و آئینهکاریها چشم را خیره میکند."