خلاصه ماشینی:
"حتی با گوشه چشمی به ترجمه برخی صاحبنامان دهه چهل و پنجاه- که ما با آثارشان پرورش یافتهایم-آشکار میشود که زبان آثار ایرانی را باید مترجمان کشورهائی که به این آثار نیاز دارند،ترجمه کنند فارسی در ترجمه اصطلاحا ورز آمده،و تجربیات فراوانی ذخیره شده،و مترجمان امروز(در جای دیگری هم گفتهام) درد سبک دارند،یعنی دیگر به ترجمه صوری و واژگانی آثار بسنده نمیکنند و میخواهند سبک نویسنده را همان طور که هست،بنمایانند،تا مثلا خواننده نپندارد زولا هم مانند بالزاک یا توین مینویسد.
چه گونه از قوت و ضعف آثار خود مطلع میشوید؟ اولین داور سختگیر خودم هستم که هنگام مقابله و بازخوانی هرچه بتوانم کار را صیقل و تراش میدهم و ضمن بر طرف کردن نقاط ضعف از نقاط قوت و زیبائی کار لذت میبرم،اما مثل هرکس دیگری دانش-اگر باشد-و توانم محدود است،و بنابراین از برادرها(در حال حاضر از یک برادر)و دوستان همدلی که داشتهام و دارم،یاری میطلبیدهام و یاری میطلبم و گاه برگردنشان گذاشتهام که کار را یک دور-و بعضی وقتها قسمتی از آن را-بخوانند و ایرادهایش را بگیرند یا بگویند:در این صورت،اگر جا داشته باشد(یعنی نوع کار بطلبد)باز هم به اصلاح آن میپردازم تا خودم را راضی کند.
در نظر من،این موضوع مطرح است:درحالیکه ما طعم مدرنیته را نچشیدهایم و بازتاب اندیشهء مدرنیته،چه در حوزهء آثار ادبی و چه در حوزهء هنری و فلسفی و مانند اینها جسته گریخته و ناقص ترجمه شده،و در بسیاری موارد جامهء زبان پارسی بر تن نکرده،چه گونه میتوان آثار پست مدرنیسم را درک و جذب و هضم کرد؟البته زحمت مترجمان این آثار مأجور باد،اما من نوعی که با آثار عمدهء فلاسفهء غرب،مثلا از کانت برسیم و هگل و نیچه و سپس هایدگر و..."