خلاصه ماشینی:
"به اعتقتد برمان«مدرنیته» مولود وقایع زیر است: کشفهای بزرگ در عرصه علوم طبیعی که برداشت عمومی و تصور ما را نسبت به کیهان و جایگاه انسان در آن تغییر دادند؛صنعتی شدن تولید که دانش علمی را به فنآوری بدل ساخت،محیط انسانی تازهای پدید آمرد و محیطهای کین را نابود کرد،به آهنگ زندگی شتاب داد،اشکال زیادی از قدرت و جمعی و مشترک و مبارزه طبقاتی به وجود آورد؛خیزش و جنبش جمعیت شناختی عظیمی که میلیونها نفر را از زیستگاه نیاکانی و اولیه خود جدا ساخت و شیوههای زیستن جدیدی را به آنها تحمیل کرد؛رشد سریع و اغلب انفجارگونه شهرها؛ رسانههای همگانی پویا که مردمان و جوامع بسیار متفاوت را به یکدیگر پیوند دارند؛دولتهای ملی قدرتمند که ساختار دیوانسالاری داشتند و پیوسته میکوشیدند تا بر قدرت خویش بیفزایند؛جنبشهای اجتماعی تودهای مردم،و مردمان،که برای آزادی و به چنگ آوردن قدرت نظارت بر حیات خود با حاکمان سیاسی و اقتصادی درمیافتادند؛و سرانجام،سوق دادن همه این مردمان و نهادها به سوی بازار سرمایه متحول جهانی.
به نظر برمان مدرنیسم را میتوان بهطور اجمال مجموعه دیدگاهها و آرا و نظراتی دانست که«قصدشان آن است تا زنان و مردان را عامل،و در عین حال موضوع مدرنیته سازندد،تا این قددرت را به انسانها اعطاء کنند تا بتوانند جهانی را که دستاندرکار تغییر آدمی است تغییر دهند..
آیا وجه اشتراکی وجود دارد که فقدان تونالیته در موسیقی شوئنبرگ را با،مثلا،کوبیسم و سوررئالیسم در هنر پیوند دهد؟دیگر آنکه،چه چیزی پست امپرسیونیسم، کوبیسم،سوررئالیسم و اکسپرسیونیسم انتزاعی(آبستره)را در هنر به هم می پیوندد؟ اما،به رغم این ناهماهنگی،میتوان رشتهای از راهبردهای زیبایی شناختی را یافت که بنمایه همه این حوزههای به ظاهر متفاوت مدرنیتی هستند و مدرنیسم را از واقعگرایی(رئالیسم) و طبیعتگرایی(ناتور الیسم)متمایز میسازند."