خلاصه ماشینی:
"نامت بلند و جاودانی در دفتر عشق مردان تو در استقامت: مثل دماوند در پاکی روح و کرامت: مانند اروند همسفر من اگه جوی حقیرم تو مث دریا بزرگی بیکران و سبز و دلباز قد یه دنیا بزرگی تو هنوز یه اتفاقی که برام تازگی داری واسهی دلواپسیهام خبرای خوش میاری عصمت نام تو رمز بال و پر گشودن من آسمونی و زلالیت راز آینه بودن من کوله بارمونو پر کن که حالا وقت عبوره همسفر!بزن به جاده راهمون سخته و دوره دستامو بگیر تو دستات بسه تنهایی و غربت تکیه گاه خستگیم باش توی این کویر وحشت دلواپسیها دلواپسها مو بگیر از من غمها تو،ای آیینه حاشا کن قدری بخند و روشنیها رو تو چشم خیس من تماشا کن تو سالها همزاد من بودی تصویری از دیروز و امروزم همت کن و یاریم کن،بگذار تا مهربونی رو بیاموزم آیینه،ای همسایه!کاری کن تا ساعتی پیش تو بنشینم جز سایه سار مهربون تو چیزی نه میخوام و نه میبینم یک عمر دنبال چه میگشتم در جادههای بیسرانجامی؟ یک عمر گشتم تا که فهمیدم تو سایه بون خستگیهامی نیاز به کامم گر بریزی نوش خود را به دستت،میسپارم هوش خود را تو مثل سکر یک صبح بهاری گل من!باز کن!آغوش خود را شرم افسوس که مرد باره و برگ نیام رقصان به هوای مرگ،چون برگ نیام مردم،از شرم زندگی،کاش،خدای مرگم بدهد،که لایق مرگ نیام (به تصویر صفحه مراجعه شود) زیر سقفی که تو باشی ای دل کوچک از عشق بزرگت خرسند!"