خلاصه ماشینی:
"موسیقی متعلق به آینده!» مادرم الیزا نیز استعداد زیادی در موسیقی دارد و از نخستین کسانیست که به سبک جدید جاز-مقام آواز میخواند و من چه بخت و اقبال خوبی داشتهام که در چنین خانوادهای به دنیا آمدهام.
در آن موقع من یک نوزاد هشت ماهه بودم و پدرم با پیانو در مقام«شور» بداههنوازی میکرد؛مقام شور،حالتی دارد که احساسات ژرف و غمناک را برمیانگیزد و من با نوازندگی پدرم،شروع به گریه کردم.
آنها تعجب کردند که چه اتفاقی افتاده و من چرا گریه میکنم؟مادرم به رابطهی موسیقی و احساسات من پی برد و به پدرم گفت:«واقف!لطفا گام را عوض کن!«راست»بزن!» گام راست با خصایصی مانند مسرتبخشی و خوشبینی،شناخته میشود و هنگامی که پدرم به راست رفت،من شروع به انجام حرکاتی شبیه رقص کردم؛اگرچه حتما در همان موقع،هنوز قطرات اشک از گونههایم جاری بود.
آنها میدانستند که در آن روز جمعیت بسیار کمی به کنسرت خواهد آمد و زمان اجرا را طوری برنامهریزی کردند تا باعث سرافکندگی پدرم شوند،چرا که بهطور عرفی در آن روز موسیقی اجرا نمیشد.
وقتی به جشنوارهی موسیقی جاز در فنلاند دعوت شده بود، دقایقی قبل از بلند شدن هواپیما،شخصی او را صدا زده بود:«آقای واقف مصطفیزاده!لطفا برگردید.
4 -من تصور میکنم اجراهایم نوعی تعمق و مکاشفهی موسیقایی است من واقعا چیز زیادی از موسیقی سنتی آذری که به کار میبرم،نمیدانم.
یک بار من و مادرم در مارس 1996 برای گرامیداشت یاد پدرم و اجرای کنسرت در سالن اپرا تئاتر،به آنجا رفتیم؛تالار کاملا پر شده بود،به حدی که جای سوزن انداختن نبود،واقعا ازدحام حیرتانگیزی را شاهد بودیم."