خلاصه ماشینی:
"جالب است که به همین خاطر ایشان وقتی پروسه تحول اجتماعی و سیاسی ایران را در اواسط قرن 19 و به بعد دوره پیش از مشروطه و خود مشروطیت را بررسی میکند عمدتا البته نه صددرصد تمام قضیه را تقلیل میدهد به بحث یکسری نظرات و افکار و از این طریق روایتی به دست میدهد که براساس این روایت تحولی شروع شد که تحول ایدهای بود که یک نوع جنگ و جدال خرد و خردگرایی و علم و اندیشه ترقی بود علیه سنت و خرافهگرایی و خردستیزی که به نظر او ظاهرا با انقلا مشروطیت و مطرح شدن یکسری روشنفکران به نظر میآید که ایران دچال تحول شده است.
ازاینرو به نظر من اگر آقای آدمیت و دیگران به جای اینکه به متن اجتماعی و سیاسی ایران میپرداختند و این نکته را که چه در غرب و چه در کشورهای دیگر در جهان سوم و چه در ایران آن چیزی که مهم است ساختن و پرداختن نهادهای مدرن و دموکراتیک هستند و ما به خاطر ضعف این نهادهاست که دچار مشکل شدهایم؛مثلا مجلس به وجود میآید و بعدها در زمان رضا شاه همین مجلس تضعیف میشود و به یک شکلی تمام قدرت خود را از دست میدهد.
من میخواهم بگویم که محققان امروزه آمدهاند و به یک شکلی میخواهند با قبول پیش فرضها و روایتی که آدمیت دارد به نوعی القا میکنند که آدمیت مشکلش این بود که بهطور دقیق متوجه نبود که در افکار آدمهایی مثل ملکم خان در واقع یک نوع آشفتگی فکری وجود دارند و اینها میخواهند و هنوز هم قصد دارند افکار و اندیشههای سنتی را در ایران متحول کنند و نتیجهگیری میکنند که به خاطر آشفتهنگری و کج فهمی روشنفکران دوره مشروطیت است که ما بعدها دچار مشکلات بزرگی شدیم."