خلاصه ماشینی:
"در DSM-IV ،هر اختلال روانی به عنوان نشانگر یا الگوی رفتاری یا روانی قابل ملاحظهی بالینی در نظر گرفته شده است که در یک فرد ظاهر میشود و یا با ناراحتی فعلی(برای مثال یک نشانهی دردناک)،ناتوانی(یعنی اختلال در یک یا بیش از یکی از زمینههای کارکردی)و یا با افزایش قابل ملاحظهی خطر مرگ،درد،و از دست دادن آزادی رابطه دارد.
TR,2000 از دیدگاه مرضی و به عبارت دیگر در DSM ،بیماری روانی مانند مدل طبی در نظر گرفته میشود و این امر بر ابهام هر چه بیشتر مسأله افزوده است.
به این ترتیب که چون بسیاری از بیماریهای جسمی مثل سل،سرطان و ذاتالریه در فرهنگهای متفاوت، حالتهای مشابه(البته با میزانهای متفاوت)دارند،در نتیجه این (به تصویر صفحه مراجعه شود)تصور به وجود آمده است که بیماریهای روانی در همهی فرهنگها،انگارهی ثابتی نشان خواهند داد.
این عوامل در تعیین معناهایی که ما برای مفاهیم به هنجار و نا به هنجار قائل میشویم،اوضاعی که باعث اختلال مرضی میشود و نیز فراوانی و چگونگی علائم این اختلالات دخالت دارند.
این یافتهها،فرضیهی برخورد فرهنگ- شخصیت را حمایت میکند و بیان میدارد که فقدان تطابق بین ارزشهای اجتماعی و شخصیت،یک عامل خطر برای پیامدهای نامطلوب،شامل ضعف بهداشت روان و آسیب پذیری نسبت به اختلالات شخصیتی محسوب میشود[ Harris, Ayciecegi,2002 ].
علم طبقه بندی بیماریها ادعا میکند،با فرض اینکه هر اختلال روانپزشکی مانند هر اختلال پزشکی،چه در جوامع غربی چه در جوامع غیر غربی،نشانههای محوری دارد،جهان شمول بودن،به عنوان الگوی سندرمی مشابهی،دسته بندی میشود[ WHO,1973,1977 1990 ]و اینکه الگوها در میان گروهای طبقه بندی شده از نظر فرهنگی، ساختاری و اجتماعی به طور مختصری متفاوت هستند."