خلاصه ماشینی:
"(البته لوسالومه از برویر خواسته است افسردگی نیچه را درمان کند،نه جسم او را!) (به تصویر صفحه مراجعه شود) به اعتقاد برویر،به سر بردن بخش اصلی روز را در رنج، داشتن تنها چند روز بدون درد در طول سال،و تمام عمر درد کشیدن،قاعدتا شرایط مناسبی برای لانه کردن افسردگی،و به وجود آمدن داوری عمیقا بدبینانه در مورد معنای هستی است.
اما برویر در مورد خطر خودکشی،تشخیصی مخصوص خود داشت که خطا نمیکرد:«آیا بیمار نقشهای برای آیندهاش میکشد؟بله یا نه؟» نیچه در این امتحان قبول شده بود!حداقل برای 10 سال، «چرایی»برای زندگی داشت.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) برویر معتقد است،آدم بیماری خود را غیر ارادی و با انتخاب راهی در زندگی که موجب به وجود آمدن تنش میشود،بر میگزیند.
نظر فروید دربارهی نیچه این گونه است:«دردهای زایمان مغزی؟چه تصویری!حق انتخاب نوع رگ خود،جسارت داشتن در نیمه شبهای روح خود.
هر روز به مرگ نزدیکتر میشود،از آن وحشت دارد،و با این حال به همان شدت به خودکشی فکر میکند،البته نیچه معتقد است، افسردگی را معالجه نمیکند،بلکه آن را مطالعه میکنند و افسردگی بهایی است که آدم برای شناخت خود میپردازد؛ هر چه عمیقتر به زندگی بنگری،به همان مقدار هم عمیقتر رنج میکشی[همان،صص 83-282].
این معامله نخست نقشهای بود که برویر برای درمان نیچه طرح کرد،اما در همان یکی دو جلسهی نخست تصمیم گرفت خود را به دست جریان درمان کنندهی روش نیچه بسیارد.
نیچه همان گونه که از تسلی گرفتن و مورد ترحم واقع شدن گریز داشت،به یوزف کمک کرد تا رشد کند و هرگز در پی (به تصویر صفحه مراجعه شود) تسلی او برنیامد."