خلاصه ماشینی:
"اندوه و رنج من همه از ناکسان بود نز گردش سپهر و نه از لیل و از نهار گردنده آسمان و فروزنده اختران در کار خویش هیچ ندارند اختیار گویند سعد و نحس کواکب کند اثر این سعد و نحس نیست بنزد من استوار آری اثر ز جاذبه ماه و مهر هست کز حکم حق روند بتقدیر بر مدار تأثیر نیک و بد نه از اینهاست در جهان این نیک و بد ز آدمیان گشته برقرار از آدمی پدید شود کینه و حسد خونریزیست و جور و جنایت ور اشعار بنگر ز خود پرستی و حق ناشناسیش بس دل شکسته گشته و بس دیده اشکبار دیگر مرا عجب نبود از عدوی جان اندر شگفت ماندهام از یار غمگسار گاه نیازمندی خود یار همدمند این خلق بین که هیچ ندارند اعتبار تا در برابرند همه چون برادرند ز ایشان برادری نتوان داشت انتظار دیماه 1351 (به تصویر صفحه مراجعه شود) هنر عشق از شور و جذبه شوق،در کوی عاشقان دوش من معتکف شدم باز،از عشق حلقه در گوش دیدم یکی فتاده،در پای خم باده محو جمال معشوق،مست و خراب و مدهوش کرد او فسوس کای خام،تو بیخبر ز عشقی در کوی میفروشان،خود آبروی مفروش ما سوخته ز عشقیم،خوگر،به جور دلبر در باخته دل و دین،فارغ ز دانش و هوش آنان که پاکبازند،اینسان به سوز و سازند گر این هنر نداری،رو عشق کن فراموش زنهار اگر برستی،از بند خود پرستی یابی ز عشق،هستی،این نغز نکته بنیوش اصفهان-مهر 1353 شکوهء پیامبر(ص) نبی مکرم به موسی بن عمران ز صهیونیان ار کند شکوهها سر سرافکنده موسی به صد درد گوید: «بسی شرم دارم از این قوم کافر مرا کاش هرگز نگردیده بودی رسالت بر اهل ضلالت مقدر فرو ریزم از دیده سیلاب حسرت پدید آید از قهر،طوفان دیگر به باد آفره ظلم،تا غرقه گردند در آن بحر،فرعونیان ستمگر..."