چکیده:
«یاد استاد در کلام بیهقی»که عنوان این مقاله است،نگاهی به شخصیت بو نصر مشکان یکی از نویسندگان صاحب سبک دورهی غزنوی است. مهمترین و معتبرترین منبعی که در آن از بو نصر مشکان سخن به میان آمده است،کتاب«تاریخ بیهقی»است.به همین دلیل،در این نوشته بیش از هر چیز از کتاب تاریخ بیهقی استفاده شده است. ابو الفضل بیهقی شاگرد راستین بو نصر،در جایجای کتاب خود از استاد فرزانهاش سخن گفته است و شاید اگر این شاگرد نبود، نام استاد او نیز همچون نام برخی نویسندگان به فراموشی سپرده میشد.ابو نصر،دبیر و نویسندهی دربار غزنوی بود.در تاریخ کشور ایران دبیران و نویسندگان زیادی همچون بو نصر بودهاند که یا نامی از آنها باقی نمانده و یا اگر هم هست،چندان قابل توجه نیست.اما نام بو نصر مشکان،به لطف اندیشه و قدرت قلم شاگرد ارجمند او،ابو الفضل بیهقی،همچنان زنده و ماندگار است.
خلاصه ماشینی:
"از جمله میتوان به پیغامرسانی و وساطت بو نصر بین سلطان مسعود و خواجه احمد وزیر اشاره کرد: «مگر صواب باشد که بو نصر مشکان نیز اندر میان باشد که مردی راست است و به روزگار گذشته در میان پیغامهای من بوده است.
»85 چهرهای که بیهقی از ابو نصر به تصویر میکشد،همچون نقاشی شاگردی زیرک از استادی تواناست؛زیرا او کوشیده است استاد خود را بدون هیچ عیب و نقصی معرفی کند و ما که میخواهیم منصفانه دربارهی بو نصر قضاوت کنیم،باید با در نظر گرفتن این نکتهی مهم به کتاب او توجه کنیم.
هنگامی که مسعود دستور دستگیری ترکمانان را صادر میکند،بو نصر میداند که این کار پیامد بدی دارد،دستور میدهد گوسفندانش را به نرخ روز بفروشند،زر و سیم نقد کنند و به غزنین بفرستند و به بیهقی میگوید:«مثال دادم تا گوسپندان من بفروشند تا اگرچه به ارزانبهاتر بفروشند،باری چیزی به من رسد و خیرخیر غارت نشود.
»56 در جای دیگر وقتی بو الحسن عبد الجلیل به شاه پیشنهاد میکند برای تجهیز سپاه از مردم اسب و اشتر بخواهند و به این ترتیب بخشنامهای برای همهی مردم صادر میشود،به قول بیهقی«غرض در این نه خدمت بود،بلکه خواست بر نام استادم بو نصر چیزی نویسد و از بدخویی و زعارت او دانست که نپذیرد و سخن گوید و امیر بر ول دلگرانتر کند.
مقامات بو نصر در دست نیست و مرحوم سعید نفیسی در صفحهء 49 و 59 کتاب«در پیرامون تاریخ بیهقی»مینویسد:این کتاب عبارت بوده است از مجموعهء آنچه بیهقی از استاد و رئیس خود ابو نصر مشکان صاحب دیوان رسالت غزنویان در تاریخ محمود غزنوی و پدران وی شنیده بود."