چکیده:
نویسنده در این مقاله به پنج موضوع زیر میپردازد: -پیوستن ادبیات به جریان واقعگرایی معاصر؛ -انعکاس صرف واقعیات و عدم بهرهمندی از ساختهای اصولی رئالیسم در آغاز شکلگیری واقعگرایی در داستان ایرانی؛ -دو گرایش رئالیسم در نمودار ارزشی این سبک در ایران:گرایش سبکگرایانه و فرمشناختی و گرایش ایدئولوژیک مدار و فروردین؛ -رئالیسم نو و تبارشناسی آن در غرب.(گسست از محتواگرایی و گرایش به فرمالیسم و القائات نشانهشناختی)؛ -تجربههای رئالیسم نو(عمدتا داستانهای کوتاه)در ایران.
خلاصه ماشینی:
"-دو گرایش رئالیسم در نمودار ارزشی این سبک در ایران:گرایش سبکگرایانه و فرمشناختی
است وارداتی که از درون ساختار فرهنگی این
بیانی،تابع اشکال روانی سنتی است ولی از
نخستین رمان اجتماعی ایران-که
است میان یک شکل جدید حکایتگویی
مدرنیسم در نوسان است.
روبه پاره شدن و چند اجزائی دارد و این امر
ملهم از مشروطیت و مدرنیسم است که
رئالیسم در آثار این نویسندگان و به ویژه بعدها
سنتی ایران از ادبیات و نویسنده و متن،
بیانی به ایدئولوژیهای زمان خود دارند و هنر
اما مدرنیسم جایگاه خود را در جهان زود
اگر ادبیات مدرنیسم با الهام از فلسفهی
جهانبینی نقد مدرنیسم با استناد به
ذهنی هایدگر به این نتیجه رسیده بود که در
مدرنیسم به حدی است که حتی بر آفریدهها و
آینهی روشن واقعیت هستی انسان باشد؛چرا
مدرنیسم موردشناسی است و نه بینش.
مدرنیسم قرار دارد از لحاظ فرموزبان،تالی
آثار مدرنیتهی پیش از خود است.
انسانی است که با تمام وجودش زیر سایهی
مدرنیسم،سیاه شده و با این حال اندک امیدی برایش مانده تا هستی سوسکشدهاش
لمحهای پیش میآمد تا بشر به خود آید و به
خود خانههای مثالین انسان را زیر غبار
متفکران و منتقدان مدرنیسم به این نقطه منتهی
شاخههای ماهوی رئالیسم نو نیز محدود به
واقعیت زمانهی خویش نیست،در این سبک
«آزادی اساس روایت است و توالی بیان تنها
این واقعیت که مدرنیسم همهی اختلافهای
مخلوقی است در کنار واقعیت که آن را
از واقعیت در کنار این جهان پارهپاره است که
است که همه به یکسان قربانی بینش
از خود به سبب پوچی جهان،گذشتن است."