چکیده:
میان ابوالعلاء معری، خیام و حافظ همسویی هایی وجود دارد که همه این اشتراکات نه در اثر تاثیر مستقیم آنها از یکدیگر است. اشتراکات فکری حافظ و خیام را می توان در سه مقوله: خدا، انسان و جهان بررسی کرد. بی گمان زیر بنای فکری خیام، ارسطویی است و زیر بنای تفکر حافظ افلاطونی و اشراقی است. ولی آن دو درباره جهان و انسان غم مشترکی دارند برای مثال مرگ، ناپایداری های جهان و اوضاع سیاسی و اجتماعی روزگار آنها را بسیار رنج می دهد به اندیشه وامی دارد، بنابراین هر دو سفارش هایی به دریافت وقت و اغتنام فرصت دارند. هر دو معتقد به نیرویی مسلط بر اراده انسان هستند و از دست این نیروی ناگریز با زبان شعر به فغان آمده اند. هر دو از وضع جهان و اداره آن ناراضی هستند و شکایت دارند. هر دو رند و سنت شکن هستند.
خلاصه ماشینی:
آخر الامر گل کوزهگران خواهی شد حالیا فکر سبو کن که پراز باده کنی *** روزی که چرخ از گل ما کوزهها کند زنهار کاسهء سرما پرشراب کن (حافظ،ص 273) در کارگاه کوزهگری رفتم دوش دیدم دوهزار کوزه گویا و خموش هریک به زبان حال با من گفتند کو کوزهگر و کوزهخر و کوزهفروش (خیّام،ص 61) قدح به شرط ادب گیر زانکه ترکیبش ز کاسه سر جمشید و بهمن است و قباد (ص 70) بده ام میو از جم مکن یاد که میداند که جم کی بود و کی،کی (ص،70) که آگه است که کاووس و کی کجا رفتند که واقف است که چون رفت تخت جم برباد (ص 70) کی بود در زمانه وفا جام می بیار تا من حکایت جم و کاووس کی کنم حافظ این کهنه رباط را که عالم نام است آرامگه ابلق صبح و شام است بزمی است که واماندهء صد جمشید است گوری است که خوابگاه صد بهرام است مرغی دیدم نشته بر بارهء توس در چنگ گرفته کلّهء کیکاووس با کلّه همی گفت که افسوس افسوس کو بانگ جرسها و کجا نالهء کوس (خیّام،ص 86) ساقی بیار باده که رمزی بگویمت از سیراختران کهن سیر و ماه نو شکل هلال هر سرمه میدهد نشان از افسر سیامک و ترک کلاه زو (حافظ،ص 281) قدح به شرط ادب گیرد زانکه ترکیبش ز کاسهء سر جمشید و بهمن است و قباد (حافظ،ص 70) هرخشت که بر گنگرهء ایوانی است انگشت وزیر یا سر سلطانی است خیّام با صبا در چمن لاله سحر میگفتم که شهیدان کهاند اینهمه خونینکفنان (حافظ،ص 267) هر سبزه که برکنار جویی رستست گویی ز لب فرشتهخویی رستست پا بر سر هر سبزه به خواری ننهی کان سبزه ز خاک لالهرویی رستست.