چکیده:
عشق و محبت از اساسی ترین مباحث عرفان نظری و عملی است. در واقع، تجلی عشق است که تمام مراتب خلقت را ایجاد می کند و به ظهور می رساند، و در مسیر کمالیه موجودات به سوی حق نیز همین عشق است که ایجاد حرکت و کمال می کند و مرتبه به مرتبه، آنها را تا خود حق می رساند. پس می توان عشق را یک بار در قوس نزول و یک بار در قوس صعود نگریست.
در این مقاله با استخراج و تحلیل آرا جامی از مجموعه آثارش- نه فقط در یک غزل یا قصیده یا متن عرفانی- دیدگاه عرفانی وی نسبت به عشق، این عنصر مهم در عرفان اسلامی، مشخص می گردد.
خلاصه ماشینی:
از اینرو هم در آینه اسماء و صفات و اعیان ثابته در مقام واحدیّت ظهور نمود و هم در آینهء فعل خویش،تجلّی کرد؛ حق،چو حسن کمال اسما دید، آنچنانش،نهفته،نپسندید؛ خواست اظهار آن کمال کند، عرض آن حسن و آن جمال کند، خواست تا در مجالی اعیان، سرّ مستّر او رسد به عیان چون ز حق یافت انبعات،این خواست؛ فتنهء عشق و عاشقی برخاست هست با نیست،عشق در پیوست نیست زان عشق،نقش هستی بست نیست چون فیض نور هستی یافت روی همّت به منبع آن تافت سایه و آفتاب را باهم نسبت جذب عشق شد محکم (جامی،هفت اورنگ،ج 1،دفتر دوم سلسلة الذهب،صص 249 و 250) جامی در اشّعة اللّمعات میگوید:(جامی،اشبعة اللمعات،39)«اشتقاق عاشقو معشوق از حقیقت مطلقهء عشق است که هریک همان حقیقت مطلقه است مأخوذ با خصوصیتی(اطلاق لفظ عشق بر حقیقت مطلقه از آنجهت است که حقیقت مطلقه با معنای عشق و محبّت ازجهت عموم سریان در همهء موجودات،چه واجب و چه ممکنات،مشابه است،لذا حقیقت مطلقه را ازجهت سریان در همهء موجودات و مراتب به عشق و محبّت،تشبیه کردهاند.
(جامی،هفت اورنگ،ج 1،دفتر اوّل سلسلة الذهب،ص 218) 2-دسته دوم از مشاهدان جمال و زیباییهای ظاهری انسانی الذهب،ص 218) که نفسشان به عنایت بیعلّت یا به واسطهء مجاهدت و ریاضت از احکام کثرت و انحراف و ظلمت طبیعت فی الجمله پاک شده باشد،اگرچه آن احکام بهطور کامل، زایل نشده و لیکن از آنجا که ادراک معانی مجرد برای آنها بدون مظهری مناسب حال اتمّ المظاهر است-آتش عشق و شوق در نهادشان شعلهور میگردد و بقایای احکام ما به الامتیاز سوخته حکم ما به الاتحاد قوّت مییابد.