خلاصه ماشینی:
"»1 همانگونه که خود مؤلف محترم در کتاب«تفرج صنع»متذکر شده است2،موضوع رابطهء منطقی بین«هست»ها و«باید»ها از جهت سلبی مورد تأیید است؛بدین توضیح که اگر«هست»ها آنچنان نباشند که مجال اجرای محتوای«باید»هایی را فراهم کنند، گریزی نیست که محتوای این«باید»ها را تا حد توان«هست»های مربوطه محدود کنیم؛مثلا اگر واقعیت جاندارانی چون اسب و شتر اقتضا نمیکند که این موجودات فیزیکدان یا فیلسوف شوند، نمیتوان آدمیان را ملزم کرد که به آنان فیزیک یا فلسفه بیاموزند و شایسته نیست که عدم اقدام به این امر را از سوی انسانها تبعیض تلقی کنیم.
چرا که از هر«هست»صد گونه«باید»برمیخیزد و اگر اخلاق علمی رواست باید به همهء آن«باید»های متناقض عمل کرد که البته کاری غیرعملی است و اگر از میان آن«باید»ها باید انتخاب کرد،این باید دوم از کجا میآید این انتخاب خود براساس موضوع رابطهء منطقی بین«هست»ها و«باید»ها از جهت سلبی مورد تأیید است؛بدین توضیح که اگر«هست»ها آنچنان نباشند که مجال اجرای محتوای«باید»هایی را فراهم کنند؛گریزی نیست که محتوای این«باید»ها را تا حد توان«هست»های مربوطه محدود کنیم.
) صرفا ارگانیکی است و حال آنکه تکامل آدمیان اولا شقوق مختلف دارد؛زیرا تکامل اعم است از تکامل روابط اجتماعی،علم و صنعت،ارزشها و همچنین تکامل فردی که با تلبس ایشان به استنتاج«باید»های متضاد از«هست»واحد(مانند استنتاج نظام ارزشی سوسیالیزم و کاپیتالیزم از نظریهء تکامل انواع داروین)تالی فاسد اعتقاد به رابطهء بین«هست»و«باید»نیست؛بلکه پیامد استنتاج«باید»ها از«هست»هایی است که بین آنها(هستها و بایدها)هیچگونه ارتباط منطقی وجود ندارد."