خلاصه ماشینی:
"(به تصویر صفحه مراجعه شود) تسلسل میشکند مده آزار شکوفههای نوشکفته، گلهای خندان را آن پروانههای در حال پرواز و پرستوهای سرگردان را تسلسل میشکند فضا محو شنیدن است، لبان زیبا را بگذار نغمهسرایی کنند چشمانت را پایین بینداز و سراپا گوش باش اگر جنبشی به لبهایت دادی تسلسل میشکند.
من شاعرم، فکر رسای من، در سطحی از احساس است که نکهت در آن رنگ میشود صدا شکل میگیرد تصور حرف میزند سکوت زمزمه میکند اینک لحظهای است که در آن، اگر شعرم را ستایش کنی تسلسل میشکند!
رستاخیز عمرم اکنون رو به پایان است در کودکی همهء حرفهایی که از بزرگها شنیده بودم آنها را یکییکی در مقابل چشمانم انجام شده میدیدم گوشها از شنیدن و چشمها از دیدن محرومتر میشوند توانایی وجودم مضمحل میشود و اکنون یقین پیدا میکنم که این به سود من است یا به زبان روزی همه گواه خواهد بود!"