خلاصه ماشینی:
"شعر *مریم نوابی نژاد ضرورت عاشقی برای دل سادهای مثل من عشق چیزی طبیعی است طبیعیتر از آسمانی که دلگیر و پیر است طبیعیتر از تک درختی که از درک خاصیت فصلها ناگزیر است طبیعیتر از خاطر زرد و غمگین جنگل که بسیار و تنهاست و از شاخه افتادن سیب بعد از رسیدن و نزدیک چون نسبت گریه با من در این روزگاری که تا عشق فرسنگها سال عاشقی مثل من عشق چیزی ضروری است (به تصویر صفحه مراجعه شود) *دو شعر از:محمد سلمانی آینه ای آینه تقدیر تو مخدوش شدن بود در ماتم تصویر سیهپوش بود کفاره آن چهره گریهای پیاپی در هالهای از گرد فراموش شدن بود بیپرده بگویم به تو این پردهنشینی پادافره صد پنجره آغوش شدن بود فرجام ملالآور سنگی که خدا شد یک شعله نشان دادن و خاموش شدن بود همارز شبستانی سودابه شدنها در آتشی از فتنه سیاووش شدن بود من نیز گهنکارم و تنها گنه من با آینهها همدل و همدوش شدن بود بعد از من عشق پرواز بلندی است مرا پر بدهید به من اندیشهء از مرز فراتر بدهید من به دنبال دل گمشدهام میگردم یک پریدن به من احساس کبوتر بدهید تا درختان جواه راه مرا سد نکنند برگ سبزی به من از جنس صنوبر بدهید یادتان باشد اگر کار به تقسیم کشید یاغ جولان ما ربی در و پیکر بدهید آتش از سینهء آن سرو جوان بردارید شعلهاش را به درختان تناور بدهید تا که یک نسل به یک اصل خیانت نکنند به گلو فرصت فریاد ابوذر بدهید عشق اگر خواست نصیحت به شما،گوش کنید تن برازندهء او نیست به او سر بدهید دفتر شعر جنوب بار مرا پاره کنید یا به یک شاعر دیوانهء دیگر بدهید (به تصویر صفحه مراجعه شود) *دو شعر از رجب افشنگ با آخرین فانوسهای عزا به تو میمانم ای آینهء شکستهء فریادم."