خلاصه ماشینی:
"به نظر او،زندگی صنعتی شعر و هنری میخواهد که هماهنگ با آن باشد؛شاعر باید بتواند احساسات خود را فارغ از قید وزن و قافیه و حشو و زواید دیگر بسرعت بیان کند؛کاری که،به گمان نیما،والت ویتمن خوب از عهدهء آن برآمده بود: شاعر آمریکایی،والت ویتمن تحتتأثیر زندگانی در آن سرزمین،قواعد اوزان و قوافی اروپایی را،که یادگار دورههای ابتدایی و سادگی بودند،تقلید نکرد.
به نظر نیما،چنین نگرشی نسبت به ادبیات،که مبتنی بر«قضایای اجتماعی»و نحوهء«اقتباس»و بهرهگیری از دیگران-یعنی فرنگیها-است،اساس سناخت ادبیات جدید است: انتقادات و پیشنهادهایی که بهطور نظری در خصوص تجدد ادبیات ما میشود،اساس مطالعات خود را فقط از روی مقررات کلاسیک و آثار ادبیات قدیم فارسی و عربی گرفته، با مقدماتی تصوری و فلسفی مآب که با جریانهای ادبیات دنیایی آشتی و آشنایی ندارد،به آن چاشنی میدهد-بدون بصیرت علمی در خصوص علل اجتماعی انواع ادبی و اسلوبهای پیدا شده در آن.
39 تأمل در ادبیات فرنگ و بنیادهای فلسفی و نظری آن نیما را به این نتیجه میرساند که هنرمند امروزی هر قدر به اجتماع، طبیعت و واقعیت نزدیکتر باشد و اینها را بهتر بشناسد توفیق او بیشتر است؛ماده و طبیعت و ملزومات آن تنها ابزاری است که هنرمند برای بیان اندیشههای خود در اختیار دارد: هنر چیست؟هنر مادی کردن و گوشت و پوست دادن به نیما:من انتظار آن آفتاب را میکشم.
به نظر نیما متفکرانی که معتقدند هنرمندان«سرشته با عواطف از مادر زاییده شدهاند،در اشتباهند: این دسته از متفکرین شدت تأثرات و هوش را با احساساتی که بعدها در زندگانی پیش میآید اشتباه کرده،پس از آن به قضایای خارجی که ممکن است در زندگانی هنرپیشگان اقلا مؤثر بوده باشد توجهی نداشته با مقررات فکری خود همه چیز را تطبیق میکنند[1319]."