خلاصه ماشینی:
"اولین برخورد من با شعر ایران در دورهء ابتدایی بود که من ترجمهء شعر عمر خیام را به عربی خواندم و شیفتهء این شاعر شدم.
اما یک ماجراجو که بر گردن عراق چنبره زده و نفس آن را گرفته فکر میکرد چند روزی به گردش میرود و ایران را اشغال میکند و طبق ادعاهای زشت و گزاف طوایفی که من از آن متنفرم،نام خود را به عنوان قهرمان قادسیهء جدید در تاریخ وارد میکند!غافل از اینکه چنین امری نه حقیقت دارد و نه میسر است و من به عقیدهء راسخ میگویم که ورود ایران به اسلام در آغاز دعوت و فتوحات اسلامی،یک دستاورد عظیم و بزرگ برای اسلام بود و پایههای این دین را استحکام بخشید و جای ستایش از این ملت را دارد.
البیاتی در شعرهای خود از این اعلام و اماکن سخن به میان آورده است:حلاج،ابن عربی،ابو العلاء،معری،خیام، دیک الجن،طرفة بن العبد،متنبی،اسکندر مقدونی، چه گوارا،هملت،پیکاسو،همینگوی،مالک حداد، آلبرکامو،ناظم حکمت،عبد الله گوران،ارم ذات العماد، کتاب هزار و یکشب،بابل،فرات،دمشق،نیشابور،مادرید، غرناطه،قرطبه تهامه و بسیاری از اماکن و اشخاص تاریخی و اسطورههای دیگر.
اندیشهء تقابل میان مرگ و زندگی نزد خیام در شعرهای البیاتی نمود و جلوه مییابد و او خیام را به زندگی هنری خود فراتر میخواند و از زبان او فریاد برمیآورد:جز خدا کسی پیروز نیست.
اما برای ردیابی گشتوگذار او در اندیشههای این اشخاص و فضای این اماکن نیاز به مجال دیگری است و باید افزود که این شاعر حدود سه هفته پیش از مرگ در روز 12/5/78،دیداری چند روزه از ایران داشته و به آرزوی خود یعنی سفر به اصفهان و شیراز جامهء عمل پوشیده است."