خلاصه ماشینی:
"میزانسن بر فراز کابل تلفن گام معلق لکلک (تئو آنجلو پولوس-1991) سام دیدار بررسی این آخرین«شاهکار»آنلجو پولوس بدون در نظر گرفتن ماهیت خلسهآور تصاویر فیلم،اگر ناممکن نباشد به بیراهه میرود.
در این راستا فیلمهای افرادی مثل آنجلو پولوس-نام بقیهء همقطاران را به فرصتهای کاملتری موکول میکنم-هم، معضلات اجتماعی را بهعنوان« material » اولیهء کارخانهء ارضاء توجیهات سانتی مانتال مشکلات سیاسی/اجتماعی به کار میگیرد.
پس مشکل چیست؟مشکل آنجاست که این قضایا مورد سوءاستفاده قرار گرفتهاند تا تنها:دوربین آنجلو پولوس بتواند حوزهء مانورهای محیر العقول خود را بیابد-ماسترویانی داستان بادبادکش را تعریف کند-گریگوری کار و گروهش به پیگیری وضع مهاجرین بپردازند، که البته برای دستگاه حاکم و مرزبانیها کاملا سودمند است-ژان مورو به صرف سوابق گذشتهاش در فیلم حضور پیدا کند.
تأکید بر گام معلق سرهنگ و به دنبال آن گریگوری کار روی خط مرز شکل بگیرد، ترکها در کافه،بدون دلیل موجهی برای مخاطب زدوخورد کنند و یکی از آنها دست خود را ببرد،عروسی انتهایی«قلبها را در دو سوی مرزهای بینالمللی»به هم پیوند دهد، مارچلو ماسترویانی پس از طی مدارج بالای عرفانی آنجلو پولوسی،روی آب راه برود و ناپدید شود،گریگوری کار در میزانسنی بیحرکت و تنها در میان ستونهای کابل تلفن بماند و...
اما در مورد کاراکتری که تنها میدانیم از خانه رفته است و حاش از جامعه به هم خورده،خودبهخو بهعنوان یک معیار مستدل برای شناخت به کار میرود.
و این مدرک یعنی عنوان ناامیدی در پایان قرن،که خودبهخود و باتوجه به اطلاعاتمان،چه فیلمساز بخواهد و چه نخواهد،بهعنوان اصلیترین زمینهء موجود در فیلم برای شناخت ماسترویانی به کار رفته است،آیا تا حدود زیادی سطحی نیست؟."