خلاصه ماشینی:
"مرا به خاطر صحبت کردن درباره جنبه تکنیکی میبخشید،ولی من میخواستم از این واقعیت که میشل سیمون اینقدر اقعی بود،که آس و پاسی بود در میان آس و پاسها،که مظهر تمام آس و پاسهای دنیا ممکن است در جمعیت پاریس حل بشود.
نمیتوان در سواحل مارن ظاهر روسی داشت!اگر میخواهید روسی به نظر برسید، باید در روسیه فیلمبرداری کنید،به زبان روسی و در مسکو یا روسیه، مشکل من حفظ خلوص روح گورکی بود،اینکه آن را بی هیچ سازشی خالص حفظ کنم،و درعینحال آن را منتقل و حفظ کنم چرا که صحنههای خارجی،پوششها و آدمهایی فرانسوی که قرار بود این روح را جان بخشند،هم در کار بودند.
بعضی از آن جوانها درباره استقبالی که از فیلم در پاریس شده بود،شنیده بودند و یکی از آنها به فرانسوی از من پرسید«موسیو رنوار، لطفا بگویید چه چیزی قاعده بازی را فیلمی بحثانگیز میکند؟»فقط وقتی کسی از انگلیسی به فرانسه ترجمه ضعیفی میکند است که کلمه بحثانگیز را به کار میبرد.
من شخصیت اصلی،زاخاری اسکات،را به این خاطر انتخاب کردم که او پسر یک پنبه کار بود،از خانواده گلهداران بزرگ تگزاسی،و واقعیت این است که من جنوبی را خیلی زیاد به همان شکلی ساختم که مدتها پیش تونی را ساخته بودم.
سپس شروع به مطالعه کمدیا دلآرته کردم و دنبال موسیقی گشتم- خیلی مفید است که موسیقی داشته باشی،حتی موقع نوشتن فیلمنامه، موسیقی آدم را رد یک چهارچوب ذهنی مشخص قرار میدهد-و در آن لحظه یک نام جرقه زد و خودش را به من تحمیل کرد،و من فورا از این شخصیت برجسته خواستم تا همکار من در تصنیف موسیقی فیلم باشد."