خلاصه ماشینی:
"(به تصویر صفحه مراجعه شود) *آقای جیرانی!به عنوان اولین سؤال میخواستم بپرسم که آیا شما از الگوی خاصی در فیلمنامهنویسی پیروی میکنید؟ *من فکر میکنم برای شروع این بحث بهتر است واژهء الگو را تعریف کنیم.
برای همین قصه را از یک خانوادهء کمدرآمد شهرستانی مثل خوی آوردم،در یک خانوادهء نسبتا مرفه تهرانی و برمبنای شخصیت هدفمند زنی که گرفتار یک مرد روانی است و دایم برای طلاق مراجعه میکند،قصه را نوشتم،در انتها هم در قصهء واقعی تغییراتی دادم،یعنی در قصهء واقعی زن در پایان میمیرد در قصهء من زن نمیمیرد،بعد از این مرحلهه م براساس همان الگویی که گفتم فیلمنامه را نوشتم.
امکان دارد کارهای اشتباه زیادی هم مرتکب شود،اما وقتی میخواهیم اینرا در فیلمنامه پیاده کنیم و شخصیت ما دست به جنایتی میزند باید انگیزهاش برای تماشاگر قابل درک و ملموس باشد تا بتواند با آن ارتباط برقرار کند.
در عکس العملهای مختلف این آدمها میفهمم که آیا توانستهام شخصیت ملموس و قابل باوری خلق کنم و این حس همذاتپنداری ایجاد شده یا نه؟ حالا گر بخواهیم جمعبندی کنیم این را باید بگویم که شخصیتهای ما نباید در موقعیتهایی دست به اعمالی بزنند که آن اعمال از نظر تماشاگر منفی و آزاردهنده است و اگر هم قرار است یک چنین کاری کنند باید انگیزهء توجیهی این عمل را به درستی بیان کنند،تا تماشاگر این ع مل و کار شخصیت را قبول کند.
شما چه توصیهای برای این افراد دارید؟ *من فکر میکنم که اکثر نویسندگان جوان ما کمکار نیستند، شاید حتی به دلیل اینکه موقع نوشتن زیاد سختگیری نمیکنند از ما هم پرکارتر باشند."