خلاصه ماشینی:
"پنج سال بعد که مارشال فکر دانشکده حقوق را از سر خارج کرده و با سمت مباشر تهیهکننده، ذر کنار باگدانویج کار میکرد،با جوان کارگردان خوشآتیه دیگری به هنگام صرف ناهار آشنا گردید.
مارشال پس از گذران دوران کارآموزی در مقام دستیار دوم کارگردان و همکاری در (به تصویر صفحه مراجعه شود) جنگ ستارگان ساخت فیلمهایی مانند«امپراتوری خورشید»(1987)و«چه کسی برای راجر رابیت پاپوش دوخت؟»سال پیش(1990)با ارائه یک فیلم هیجانی طنزگونه خوش ساخت به نام«وحشت از عنکبوت»به صفوف کارگردانان خبره پیوست مارشال که اکنون مقام و موقعیتش به عنوان تهیهکننده و کارگردان تثبیت شده است،میتواند ادعا کند که به مدد بخت و اقبال به این حشمت و جاه نرسیده است.
من هم رفته پی کار خودم و در خلال آن سه سال کارهای زیادی را تجربه کردم در اروپا پرسه میزدم و در انتظار ورود به دانشکده حقوق بودم که پیتر با من تلفنی تماس گرفت.
من با خودم گفتم اگر روی این اثر کار کنیم چه بسا بتوانیم چیزی از آن بسازیم که کمی بهتر از یک فیلم وحشتانگیز درجه دو باشد.
یکی از چیزهایی که من در طی کار در کشورهای مختلف یاد گرفتهام این است که آدم باید راه و روش خاص هر کاری را یاد بگیرد.
من دواندوان آمدم داخل و یکی دو لقمه پاستا خوردم و از پیتر در مورد نمایی سئوال کردم که در حال ضبط آن بودیم بعد هم برگشتم و سرگرم کار شدم ورنا بعدها به من گفت که استیون رو به او کرده و گفته:«این همان آدمی است که من دنبالش هستم،کسی که برایش مهم است که چه اتفاقی روی صحنه میافتد»این مربوط میشود به سال 1973."