خلاصه ماشینی:
"فیلم را ریدلی اسکات کارگردانی کرده و برای تمام اعضای خانواده-البته خانواده منسون(منظور چارلز منسون قاتل شارون تیت و مهمانانش)-مناسبت است.
ای مبهوت و آسیب دیده بر جای میماند رئیس شرور او پل کرندلر(ری لیوتا)موجبات تحقیر عمومی وی در اخبار را فراهم میآورد و همین موضوع توجه لکتر را جلب میکند،لکتری که درست قبل از پایان سکوت برهها میگریزد.
در اینجا برگ برنده آقای هاپکینز است و او ترسی ندارد که در قسمت دوم سکوت برهها دوباره به نقش لکتر ظاهر شود.
صحنهپردازی اپرا گونه فیلم هریک از سکانسهای آثار قبلی اسکات را به رقابت میطلبد این صحنهپردازی در حال و هوای موش و گربهواری بین لکتر و پازی شکل میگیرد.
او همچون نور امیدی از احساس انسانی و حقانیت جلوه میکند،همچون مظهر خیر و عقل در هنگامه نبرد شرارتبار لکتر و ورگر داستان فیلم با مفهوم«عشقی که جراءت نام بردنش نیست» ور میرود،گرچه این موضوع به اندازه کتاب آشکار نمیشود."