خلاصه ماشینی:
"جان: نه؟ واسه چی؟ (صفحه 11) طناب، پتو، قوری شکسته، چاقو، قلاب و حتی عکسی که «دانی» به «دل» نشان میدهد، همگی نشانههایی هستند که «دیوید مامت» برای فضاسازی و مخصوصا لایهبندی معنا در درون نمایشنامه از آنها استفاده میکند تا ما در موقعیت ایستای صحنه اول با ذهنیتی ناآرام دائم دنبال معنای (رمز) چنین موقعیتی باشیم.
اینجا میتوان چنین نتیجه گرفت که اتفاق دوم، یعنی رابطه «دل» و «دانی» راه چارهای برای بهبود و جبران کمبود عاطفی خانواده نیست، بلکه شکل بدتر و از هنجار دررفتهتری محسوب میشود، زیرا هم دروغگوییها و خیانتها به قوت خود در این وضعیت ثانوی هم وجود دارند و این وسط فاجعهای که اتفاق افتاده و هر لحظه عمیقتر و فجیعتر میشود، موقعیت و سرنوشت «جان» است که دچار روانپریشی شده و چیزی جز مرگ و نیستی انتظارش را نمیکشد.
«دانی» بهعنوان یک زن شوهرش را به سبب خیانت محکوم میکند اما این حق را برای خودش قائل میشود که با دوست شوهرش رابطه داشته باشد، اینجا نکته ظریفی وجود دارد؛ آدمهای نمایش مرزها را فقط به روی دیگران میبندند، ولی خود را در انجام هر آنچه به تلاشی بنیانهای اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی جامعه بینجامد، محق میپندارند، یعنی رویکرد به قانون صرفا یک رویکرد فردی است نه اجتماعی و چون آنها زندانی ناخودآگاه و غریزههای خویش هستند، در نتیجه، انسان و جامعه و فرهنگ بیمعنا میشوند: انسانها حد و مرزی ندارند و خانواده هم بهمثابه یک واحد بنیادین اجتماعی به تعریف درنمیآید و در دایره هیچ حریم معناداری قرار نمیگیرد."