خلاصه ماشینی:
"در فرانسه به وسیلة دفتر تعیین مشاغل و حرفههای روشنفکران بهطور رسمی بهعنوان نویسنده و کارگردان تئاتر شناخته شد و برای یکی از کتابهایش جایزة «انجمن نویسندگان خارجی فرانسه» را دریافت کرد.
کسانی چون بکت، سارتر و حتی پل الوار و بسیاری از گروههای سیاسی فرانسه در این نهضت حضور داشتند ازجمله کمونیستها و سوسیالیستها، جنگ جهانی دوم نشان داد که بورژوازی فرانسه با تمام پیشرفتهای فنیاش، توان ایستادن در برابر آلمان نازی را ندارد و مردم پی بردند که گلولة تفنگ و توپ سینة ارباب و سرمایهدار را از سینة نوکر و کارگر تشخیص نمیدهد، و اینکه انسانها، همه در برابر مرگ برابرند واقعیتیست ملموس.
» اصلا مسئله اول همه آنها این است که مجبورند در وطن جدید، به زبان دیگری افکار و اندیشههای خودشان را بیان بکنند.
مثلا یونسکو؛ فهم بحران ارتباط چطور برای یونسکو رخ مینماید و اصولا این قضیه چگونه تم اثری چون «آوازهخوان کلهتاس» میشود؟ بعد از نازیها رومانی تحت سلطه کمونیستها درمیآید.
بعد پی میبرد مؤلف کتاب مذکور، برای یادگیری زبان فقط از بدیهیات محض و جملات کلیشهای و پیش پا افتاده استفاده کرده، مثلا «سقف در بالاست» یا «کف در پایین است»؛ بدیهیات محض و اینکه مؤلف کتاب به این فکر نکرده که از جملاتی با پشتوانة فکری برای ارائه اندیشه استفاده کند.
یونسکو و «نیکولا باتای» چطور به هم میرسند تا «آوازهخوان کلهتاس» نوشته نویسنده جوان اوژن یونسکو در سال 1950 روی صحنه تئاتر «نوکتامبول» پاریس اعلام حضور کند؟ یونسکو به مرکز «سوریزی لاسال» در شمال فرانسه میرود تا در بحثهای ادبی آنجا شرکت کند."