خلاصه ماشینی:
"بنابراین آنتونن آرتو، برای دستیابی به آنچه او دنیای درون مینامید، متوجه امور باطنی، شهود و نوعی عرفان شده، و سعی میکند در تئاتر خود با دوری جستن از چهارچوبهای فلسفی روشنفکرانه آن را به امری متافیزیکی و غیر مادی تبدیل کند.
بدیهی است که آرتو با چنین اعتقاداتی از هر نوع تفکر سیاسی در تئاتر پرهیز و تئاتر خود را یکسره از وجود چنین عنصری پاک میکرد، و در این ارتباط میگوید: «تئاتر آرمانی است که بتواند همچون سماع درویشان و نیایشوارههای موزون قبایل آفریقایی ایجاد خلسه و اندیشههای معنوی و عرفانی را در آن زنده کند.
با این خصوصیات و این نگاه آرمانی، آرتو تئاتری پایهریزی کرد به نام «تئاتر شقاوت» که از همان آغاز مخالفت خود را با تئاتر رایج غرب (که از نظر او جویبار باریکی از تجربیات انسانی است، تجربیاتی چون مسائل روانشناختی، اجتماعی، تاریخی ...
از نظر آرتو (چنانکه گفته شد) هر انسانی (هنرپیشهای) از نیروهای بالقوهای برخوردار است (همانند نیروهای پنهان زیر پوسته زمینی که سبب آتشفشان میشود) و هنرپیشه میتواند با استفاده از آنها جریان نیرومندی در صحنه ایجاد کند، که این جریان نیرومند (شدت) مقاومت تماشاگر را در هم میشکند و روح او را تسخیر میکند.
گذشته از بدن و حرکت، آرتو اعتقاد داشت (نفس و دم) نیز نقش بسیار مؤثری در ایجاد این ارتباط ویژه بازی میکند.
در غایت امر آرتو اعتقاد داشت که تأثیر هر نمایش تمثیلی است از پخته شدن و قوام یافتن غذای روح ما توسط آتش مهارشده درون هنرپیشه و اجرا.
چرا که به نسبت تأثیرپذیری او از محیط و وضع غیر انسانی، میزان حرارتی که برای پالایش نیاز دارد متفاوت است، از این رو، مخاطب میبایست خود درجه حرارت صحنه را تنظیم کند."