خلاصه ماشینی:
"دیگر این که در دوران اخیر در اروپا ببینیم در مقابل این معنای مابعدالطبیعه چه واکنشهای مهمی رخ داده و آنها مابعدالطبیعه را چگونه تلقی کردند؟ حال باید دید آیا این تلقیها درباره مابعدالطبیعه بجاست؟ آیا مابعدالطبیعه همان ماوراءالطبیعه است؟ آیا روزبروز از سرمایه مابعدالطبیعه کاسته میشود، به طوری که به ورشکستگی افتاده است و علوم مختلف به تعبیر پوزیتیویستها، روزبروز راه خودشان را پیدا میکنند و از او دور میشوند و همانند مادری که فرزندان برومندش را از کنارش ربوده، یا جدا کردهاند، به پیری و فلاکت و افلاس افتاده است؛ به قول ملکالشعرای بهار: بیچاره مادریست کز آغوشش آفتاب چندین هزار طفل به یکباره در ربود یا به گفته کانت که میگوید: مابعدالطبیعه در واقع بیوه بیچاره از یاد رفتهای است که مویهکنان میگوید دریغا روزگار سربلندی که به شوی خویش و فرزندان خویش پشتگرم بودم.
در این جا سؤالی پیدا میشود و آن این که در حالی که در شاخههای مختلف علوم مانند روانشناسی، زبانشناسی، ریاضی، فیزیک و زیستشناسی، از احکام و قوانین یک موجودیت خاصی صحبت میکنند، آیا خود هستی، قواعد و قوانین و احکامی دارد یا ندارد؟ در فیزیک موجود را از آن جهت بررسی میکنیم که موجود مادی است، در زیستشناسی موجود را از آن جهت بررسی میکنیم که موجود صاحب کمیت است، حال سؤال این است: اگر ما این ماده بودن، کمیت داشتن، حیات داشتن و اینگونه خصوصیات را از آن موضوع موردنظر خودمان انتزاع کنیم واصل هستی و وجود را در نظر بگیریم، آیا این وجود صرفا از آن جهت که وجود است، قابل فکر هست یا نه؟ آیا ما یک سلسله خواص، احکام و قوانینی داریم که مربوط به وجود و هستی باشد از آن جهت که هستی است؟ آیا دانشی هست که در آن از خواص و احکام وجود از آن جهت که وجود است، صحبت کند؟ اگر شما این سؤال را بیمعنا بدانید، در آن صورت نمیتوانید به مابعدالطبیعه قائل باشید."