خلاصه ماشینی:
"بریتون:شما،بهعنوان کارگردان،چطور نسبت به تلفیق امر خام( the naive )و امر عمیق( the profound )آگاهی پیدا میکنید؟و اصلا،اگر شما در تئاتر همه چیز را بهطور صحیح انجام دهید،[این تلفیق]چیزی است که به سادگی اتفاق بیفتد؟ بروک:هردوی اینها باید باشد.
این مکانهای مختلف تا چه حد آنچه را که تماشاگر بهعنوان اجرا دریافت میکند، تحتتأثیر قرار میدهد و شما چطور برای این کار هزینه میکنید؟ بروک:خوب،به نظر من،هیچ چیزی لذتبخشتر از این نیست که شما یک بشقاب تمشک است ولی حالا خیلی بهتر شده.
در مهابهاراتا،به وضوح،تمایز شدیدی میان درست و نادرست به چشم میخورد و یکی از بزرگترین علایق ما،وقتی که مهابهاراتا را با دقت بیشتری در نظر میگیریم،بازیافتن اثری است که این مفاهیم را از میان ببرد و در واقع میتوان گفت که همهی مفاهیم ما نظیر خیروشر، خوبی و بدی،درست و نادرست،تقدیر و سرنوشت،همگی کاملا سطحی و نسنجیده هستند.
اگر ذهن،از این تحیر و سردرگمی امتناع کند،دیگر به هیچوجه،آنچه را که این مفاهیم ظاهرا متضاد بیانگرش هستند،درک نمیکند،چون خود این مفاهیم بیانگر این نکتهاند که فقط از طریق پذیرفتن آنچه که در (به تصویر صفحه مراجعه شود) اجرای«مهابهاراتا»ی بروک وهلهی اول متضاد به نظر میرسد،میتوان به درک چیز دیگر نایل شد.
ولی به نظر من،در همهی فرایندهای تئاتری خوب،حرکت پاندولوار یکنواختی در کار است،یکجور آمدوشد در میان این سطح به چشم میخورد؛جایی که عوامزدگی جایگاه ثابت خودش را دارد و طنز عامیانهی صریحی در کار است که به آدم امکان میدهد با دیگری زندگی کند،بهعنوان عضوی از جمع تماشاگران عمل کند،و این احساس به او دست دهد که بخشی از همان جهان است،چون هیچ چیزی،به جز طنز،مردم را بهطور طبیعی در همان سطح نگاه نمیدارد."