خلاصه ماشینی:
"با حضور دبیرک،ما از آسمان اسطوره به زمین فرود میاییم،و با اوست که گفت و گوی رودرروی انسان با انسان در لحظهی حال-لحظهی وقوع«درام»-رخ میدهد،و ما وارد عصری دیگر میشویم: عصر تئاتری،با شخصیت تئاتری[یعنی«انسان»درگیر موقعیت]،زبان تئاتری[یعنی گفتوگوی رودررو]،و زمان و مکان تئاتری[یعنی زمان عریف شده و معین حال،و مکانی که در«واقعه»موثر است،و در نتیجه،جا به جایی در آن معنا دارد-و بیضایی به این زمان و مکان تئاتری،امکان ابداعی دیگری نیز میافزاید:توازی-یا همزمانی-در ارایهی دو روایت مستقل دو نقال به تماشاگر.
او در گفتوگویی که با تاریخ هنر خود میگشاید،نه فقط امکاناتی از پیشینهی قالبش دریافت میکند،بلکه روح افسرده و منجمد نمایش«نو»را که در زمانهای دو دیگر ساکن و بیحرکت شده، در بوتهی آزمون خود دوباره ذوب و جاری میکند،و با «ساخت»جدیدی که به آن میبخشد،آمیزهای تازه به دست میدهد که امکانی برای ادامهی حیات شکلهای کهن این قالب هنری در جهان جدید هم هست.
و اما رجوع میشیما و بیضایی-هردو-به ریشههای تاریخی هنر خود،و بهرهگیری از کمترین امکانات مادی اجرایی، کمترین تعداد بازیگر،و کمترین تجمل،و به جای آنها،استوار کردن بنیاد اثر بر زبان،تخیل،و نیروی خلاقهی موجود در ساختمان نوین آثار،در این مقطع از تاریخ تئاتر،همسانی دیگری نیز مییابد:هردو برای جریان مسلط تئاتر همعصرشان که غرق تجمل و حجم و جمعیت شده،و از فرط تصور نوگرایی به بیریشگی میزند،و از غنای زبان و اندیشه و ابداع دیریست دورافتاده،و شاید مهمتر از همه،فراموش کرده که هر لحظهی هنر،برههای از تاریخ آن است،و از ریشههای تاریخی هنر خود بریده،و بیآنکه رو به آیندهی این تاریخ داشته باشد در تکرار و تکرار و تکرار،درجا میزند،سخت غافلگیر کنندهاند."