چکیده:
«تجربهی دینی» امری فراگیر و همگانی است، اما اندیشهی تجربهی
دینی (یعنی تجربهی دینی به عنوان فصل مهمی از مباحث فلسفی و
دین شناختی) اندیشهی جدیدی است که در دورهی جدید (مدرنیته) و
در کانون مباحث فلسفهی دین، فلسفهی عرفان، الهیات، پدیدارشناسی
دین، روانشناسی دین و دین پژوهی تطبیقی طرح شد. مباحث متنوع
بسیاری در قلمرو تجربهی دینی مطرح شده است؛ تعریف تجربهی
دینی، ماهیت و حقیقت آن، تجربه و تفسیر (ذات گرایی و ساختیگرایی
در تجربهی دینی و عرفانی) و حجیت معرفت شناختی تجربهی دینی،
از جملهی مسائل مهمی است که در فلسفهی دین و دین پژوهی معاصر
مورد توجه اندیشمندان واقع شده، و موجب شکلگیری نظریات
مختلفی در این عرصه شده است.
نویسنده، در مقالهی حاضر که هدف عمدهی آن،«ماهیتشناسی
تجربهی دینی» است، پس از تبیین بحث و طرح مباحث مقدماتی و
زمینههای ظهور تجربهگرایی دینی، به نقد و بررسی سه نظریهی مهم در
باب سرشت تجربهی دینی میپردازد:
1 ) نظریهی حسی بودن تجربهی دینی (دیدگاه شلایرماخر و ...)؛
2 ) همانندی تجربهی دینی با ادراک حسی (دیدگاه آلستون)؛
3 ) تبیین ما فوق طبیعی تجربهی دینی (دیدگاه پراودفوت).
در ضمن بحث از ماهیت تجربهی دینی، مباحث دیگری نیز به
تناسب مطرح شده است، برخی از این مباحث عبارتند از : تجربه و
تفسیر یا این مسأله که آیا تجارب دینی دارای هستهی مشترکی هستند؟
(ذاتگرایی و ساختیگرایی)، کثرت گرایی دینی و .... همچنین در پایان
هر یک از نظریات سهگانه پیرامون ماهیت تجربهی دینی، موضع هر
کدام از آنها نسبت به مسألهی موجه سازی باور دینی از طریق تجربهی
دینی (حجیت معرفت شناختی تجربه دینی) به طور اجمال بیان شده
است.
خلاصه ماشینی:
"آلستون که برای تجربهی دینی عینیت قائل است و تفکیک جنبهی پدیداری تجربه از جنبهی مفهومی آن را ممکن میداند، در نقد دیدگاه پراودفوت بر آن است که وی میان تعریف تجربه و واقعیت آن خلط کرده است و از همین رو در اثبات مدعای خود راجع به تجربهی دینی که آن را ارائهی نوعی تبیین مافوق طبیعی میداند بارها استدلال میکند و از آنجا که مفاهیم در تعریف اخذ شدهاند و تمام تجربهها از راه مفاهیم و اعتقادات به دست میآیند، لذا تجربهها اعم از تجربههای دینی، عرفانی، و معرفتی نمیتوانند مستقل از مفاهیم باشند؛ یعنی چنان نیست که دادهها اول تجربه و سپس تعبیر شوند.
37- برخی بر این باورند که اگر آلستون بخواهد با تکیه بر چنین پاسخهایی، دلیلی بر ترجیح دین مسیحیت و تجربههای دینی برخاسته از آن بر دیگر ادیان و تجارب دینی آنها بکند، در آن صورت به نوعی قرینه گرایی متوسل شده است (پترسون، 1377 ، 242 ؛ صادقی، 1379 ، 242) اما این سخن درست نیست؛ زیرا پایه بودن باورهای دینی بدین جهت است که نیاز به قراین نداریم، اما اگر قراین مخالف مانند ناسازگاری تجارب دینی وجود داشته باشد باید آنها را رد کرد."