خلاصه ماشینی:
"))(18) معلم ثانی, آنگاه که به اقتضای افلاطون, رئیس مدینه را به طبیبی حاذق تشبیه می کند که بر اساس دانش خود به معالجه بدنها می پردازد; در واقع, پرتویی بر خصلت اقتداری شهر فیلسوف می اندازد, تشخیص مصلحت شهر را به عهده حاکم دانشمند گذاشته و بیآنکه نیازی به نظر شهروندان باشد, مردمان را از گهواره تاگور, تحت نظارت یک جانبه و دائم رئیس مدینه قرار می دهد: ((انسان مدنی, با صناعت مدنی, و سلطان, با صناعت سلطنت, تعیین می کند که[ این معالجه] در کجا و چه کسی شایسته است که به کار برده شود و در چه کسی شایسته نیست که به کار برده شود...
))(19) هر چند در این سطور, مجال آن نیست که به تفصیل, نتایج اندیشه فارابی در قیاس بین پزشک و حاکم مدینه پرداخته شود; اما به اجمال اشاره می کنیم که تمثیل پزشک و رئیس مدینه برای فارابی اهمیت بسیار دارد; نخست آنکه, او تنها کسی است که قادر است درباره سلامت و بیماری هر یک از اجزای جامعه سخن جدی و حکم قطعی صادر کند.
به نظر او در جامعه ای که شریعت حاکم است, همانند شهر فیلسوف, نظم اقتداری وجود دارد; تنها با این تفاوت که رئیس جامعه اسلامی, ناگزیر باید به صناعه فقه مجهز شود: ((فیضطر حینئذ الی صناعه الفقه))(21) فارابی, چنین می اندیشد که به اعتبار وحدت عقل و شرع و یکسانی حقیقت فلسفه و دین, ماهیت احکام فقیه و فیلسوف واحدند و جایگاه فقیهان در جامعه اسلامی, شبیه فیلسوف و متعقل در دیگر جوامع خواهد بود.
(24) ابن سینا با همین دریافت اقتداری و تراتبی از طبایع انسانها و نظم مدینه, آنگاه که سیاست را به بحث اساسی نبوت پیوند می زند, بنابه ((الزام قیاس)) اقتدارگرایی مکنون در فلسفه اسلامی ـ افلاطونی را به حوزه دانش شرعی و فقه سیاسی نیز سرایت می دهد."