چکیده:
این مقاله ضمن کالبد شکافی وضع طبیعی نشان میدهد که اساسا وضع طبیعی انسان، وضع “آزادی کامل” و “مساوات” است و بر آن است که ضمن تفسیر آزادی به آزادی معقول و نفی رهایی انسان، قواعد عقلی لاک را در جهت ارتقای وضع طبیعی به وضع مدنی براساس اصول اولیه در قانون طبیعت بازخوانی کند. لاک ضمن نقد وضع جنگ با وضعیتی که انسان منصفانه و برای تأمین آزادی و داراییاش میجنگد، به نظام جدیدی در چگونگی جهانگیری و جهانداری دست مییابد که بیشتر تحت عنوان مبانی لیبرالیسم مورد مطالعه قرار میگیرد.
خلاصه ماشینی:
"لذا این پرسش مطرح میشود که در این صورت چه وجه تمایزی بین لاک و طرفداران نظریه “بندگی طبیعی انسان” وجود دارد؟ این نکتهبینی کاملا به جاست و در جواب باید گفت که اتفاقا رمز آزادی مورد بحث لاک و تمایز نقطه نظرات او از بیان نظرات اهل مدرسه و هر آنچه را که محققین لاکشناس تحت عنوان “آزادی معقول” از نظریه سیاسی لاک قرائت میکنند،[4] تمییز ارزندهای است که وی در مقایسه دو مفهوم آزادی (liberty) و رهایی (Freedom) بیان میکند: «آزادی، همانگونه که گفته شد، به این معنا نیست که انسان رها باشد تا هر چه را که میخواهد انجام دهد، … بلکه منظور از آزادی، نوعی از رهایی است که او را قادر میسازد تا ضمن رعایت و احترام به قانونی که او آن را پذیرفته به امورات، اعمال و رفتار، جان و مال و نیز تمام دارایی خود رسیدگی کرده آنها را مرتب و منظم نماید.
306-307) از اینجا معلوم میشود که لاک، با توجه به آنچه که در رساله اول حکومت در نفی جهان پادشاهی آدم و نیز سلطه سیاسی همسری و پدری او آورده، قصد داشت که نشان دهد که همگان از یوغ هر گونه سلطع “غیرطبیعی” و یا سلطهای که انسان برای منافع سیاسی و اقتصادی خود خلق نموده آزادند، اما این آزادی شامل “رهایی” از سلطه معقول طبیعت نیست."