چکیده:
قدرت،حاکی از یک پیروزی سریع است و این تعامل به منزلهء یک تأخیر است،راه عملیاتی که«ماک»آن را آسیبپذیری سیاسی مینامد،مشخص میشود،بدین معنا که،حتی یک استراتژی مطلوب ضد شورش-استراتژی نیروهای دشمن را بدون انهدام مراکز مهم و حیاتی آنها نابود کند-زمان میبرد.اگر قرار است که چنین استراتژیهایی به مدلی برای عملیات ضد شورش آینده تبدیل شود،این،به مفهوم یک سیاست نامعقول است.وقتی دشمنان ضعیف،از استراتژیهای دفاعی غیر مستقیم استفاده میکنند،نخبگان سیاسی و نظامی بازیگر قدرتمند،باید مردم خود را برای پیروزیهای با تأخیر طولانی و زمانبر در مقابل دشمنان آماده سازند. از اینرو،نمونهء دستههای عملیات مشترک،تنها اهمیت مکانیزم کلیدی علی و معلولی نظریهء استراتژیک را مورد توجه و تأکید قرار میدهد.وقتی روابط در ویتنام،بازیگر ضعیف دارای دو ارتش کاملا مجزا برای بخورد با نیروهای امریکا بود؛یک ارتش برای شرکت در یک جنگ غیر مستقیم آموزشدیده و تجهیز شده بود و دیگری،برای جنگ مستقیم آموزش دیده و مجهز شده بود.بنابراین ویتنام شمالی از نظر تغییر رهیافت استراتژیک خودنسبت به امریکا،به مراتب چالاکتر بود.همان طور که آندرو کریپینویچ*،دونالد هامیلتون**و دیگران استدلال کردهاند،به استثنای تفنگداران دریایی امریکا-که تجربهء عملی قابل ملاحظهای در زمینهء عملیات ضد شورش داشتند-ارتش امریکا هرگز نتوانست خود را با نیازهای جنگ ضد شورش منطبق کند.85این نیازها به معنای ضرورت ایجاد نیرویی که قادر به اعمال خشونت باشد؛همان طور که دستههای عملیات مشترک نشان دادند، عملیات در جنگ چریکی در جنوب،در چارچوب قوانین جنگی قابل انجام بود. آنچه که به وضوح غیر ممکن بود،شکست نظامی سریع یک ملت مسلح بود. این تشریح اجمالی،جنگ ویتنام را از نظر چهار تعامل استراتژیک همزمان، توصیف میکند.84این تعاملات و سهم آنها در نتیجهء جنگ،در جدول(1)به طور خلاصه بیان شده است. اگر قدرت به منزلهء عامل تعیینکننده برای کسب پیروزی در جنگ محسوب شود،در این صورت بازیگران ضعیف هرگز نباید در مقابل حریفان قدرتمند پیروز شوند،بویژه وقتی که شکاف در قدرت نسبی طرفین درگیر در منازعه بسیار زیابد باشد. اما تاریخ بیانگر امری دیگر است و آن اینکه گاهی اوقات این بازیگران ضعیف هستند که پیروز میدان جنگ میشوند. مقاله حاضر در پی پاسخگویی به این سؤال است که چگونه استراتژی بازیگر ضعیف میتواند قدرت یک بازیگر قوی را بیاثر کند نویسنده معتقد است که تعامل استراتژیک بهترین شاخص برای ارزیابی نتایج منازعات نامتقارن بوده و جریان و نتایج یک منازعه را بهتر از نظریههای دیگر پیشبینی میکند. بخش نخست این مقاله مبحث عدم تقارن منافع را مطرح میکند.بخش دوم، نظریه تعامل استراتژیک را بیان میکند که بر اساس این نظریه،بازیگران قدرتمند در صورت بهکارگیری استراتژی غلط در مقابل استراتژی رقیب،در منازعات نامتقارن شکست خواهد خورد.دو بخش دیگر مقاله نتایج کمیی و کیفی ارزیابی استدلالهای مطروحه را مورد بررسی قرار میدهد.این مقاله با ترسیم پیامدهای نظری و سیاسی نظریه تعامل استراتژیک پایان مییابد.
خلاصه ماشینی:
"درک شرایطی که بازیگران ضعیف در جنگها پیروز میشوند،به دو دلیل مهم است؛نخست،اگر قواعدی مختص منازعات نامتقارن وجود دارد یا اگر تجزیه و تحلیل آنها دیدگاه جدیدی در مورد منازعات نامتقارن ارائه میکند تشریح کلی نتایج منازعات نامتقارن،نهتنها مطلوب،بلکه برای کاهش احتمال بروز جنگهای غیر قابل پیروزی و افزایش شانس موفقیت امریکا در صورت ضرورت توسل به زور، ضروری است.
54 در منازعات نامتقارن،وقتی تعامل استراتژیک موجب تأخیر غیر منتظرهای میان انجام عملیات نیروهای مسلح و دستیابی به اهداف نظامی یا سیاسی شود،بازیگران قدرتمند،به دو دلیل شکست میخورند؛اول اینکه،گرچه تمام جنگجویان آرزوی متراکم شده و شدیدی به کسب پیروزی دارند،64ولی در جنگ نامتقارن،بازیگران قدرتمند نسبت به این مسأله،حساسیت ویژهای دارند.
از آن جا که نیروی پرتوان در دسترس بازیگر قدرتمند،به منزلهء پیروزی در مقابل یک دشمن ضعیف است که تلاش میکند به طور مستقیم دفاع کند،استفادهء مهاجم از راهبرد غیر مستقیم در این موقعیت، ارادهء مدافع را برای مقاومت هدف قرار میدهد.
بخشی از کاهش دفعات تکرار این تعامل مستقیم-مستقیم،پندآموزی و عبرتگیری بازیگر را نشان داد؛رهبری ویتنام شمالی،درگیریهای یگانهای اصلی را به دقت مورد تجزیه و تحلیل قرار داد و به این نتیجه رسید که نیروهای امریکا در تلفیق مانور و قدرت آتش،به قدری ماهر هستند که اگر درگیری میان نیروهای کاملا نابرابر صورت گیرد،ارتش ویتنام شمالی و یگانهای اصلی ویتکنگ قطعا نابود خواهد شد.
اگرچه همه یا حتی اکثر منازعات نامتقارن،نیازمند پیروی از این الگو نیستند،اما وقتی از این الگو پیروی میکنند با توسل به اسلحه به عنوان تنها گزینهء مطمئن چگونه بازیگر قدرتمندی مثل امریکا،واکنش نشان میدهد؟ توسل به خشونت و وحشیگری ممکن است یک واکنش باشد،که به نظر میرسد استراتژی مؤثری برای شکست دفاع غیر مستقیم باشد."