چکیده:
مردم سالاری از مفاهیم بحث برانگیز در حوزه فلسفه سیاست و حقوق است. با توجه به گرایشی که در کشورهای گوناگون به این نظریه وجود دارد، این پرسش مطرح شده است که آیا می توان مردم سالاری را منطبق با فرهنگ و ارزش های هر ملت بومی ساخت یا مردم سالاری نظریه ای یکپارچه است که نفی مطلق یا تسلیم کامل تنها چاره مواجهه با آن است؟ در کشور ما این پرسش تحت عنوان چگونگی جمع بین جمهوریت و اسلامیت آغاز شده و با طرح نظریه مردم سالاری دینی ادامه یافته است، این در حالی است که در برابر طرفداران، برخی نیز اساسا منکر چنین ماهیتی شده و حتی آن را بدعت آمیز خوانده اند. مقاله حاضر در صدد آن است تا پس از بررسی مبانی ونتایج نظریه مردم سالاری در غرب، اثبات نماید که در حقوق اساسی جمهوری اسلامی ایران، این نظریه به مثابه روش اداره جامعه پذیرفته شده است اما به مثابه یک جهان بینی، نه !
خلاصه ماشینی:
"اسلام حاکم همان اسلام نخستین باشد بدون پیرایه ها و ساز و برگ ه(همان، ص36) بر همین اساس است که استاد مطهری می گوید که من به عنوان یک فرد مسئول به مسئولیت الهی به رهبران عظیم الشان نهضت اسلامی که برای همه شان احترام فراوان قائلم هشدار می دهم و بین خود و خدای متعال اتمام حجت می کنم که نفوذ ونشر اندیشه های بیگانه به نام اندیشه اسلامی وبا مارک اسلامی ،اعم از آنکه از روی سوءنیت ویا عدم سوءنیت صورت گیرد ،خطری است که کیان اسلام را تهدید می کند(همان،ص92) 3_ نقد منطقی و اصول گرایانه از نظر نگارنده هر دو شیوه مواجهه با تمدن و فرهنگ غرب که ذکر شد نمونه بارز همان استسباعوغفلت از این نکته است که نهاد ها و اصطلاحات نو پیدا ،از جمله در عرصه حقوق و فلسفه سیاست ،بر مبانی و در بسترهای خاص تولید می شوند و از این رو در تحلیل ،نقد وتصمیم گیری عالمانه درباره آنها نباید در خلأ اندیشید ."