چکیده:
فخرالدین اسعد گرگانی، شاعر قرن پنجم هجری است و تنها اثر او، ترجمه منظومی از داستان عاشقانه «ویس» و «رامین» است که به تمدن های پیش از اسلام تعلق دارد. این اثر از سویی جدال سرنوشت است که شخصیت های داستان را به طرز اجتناب ناپذیری در برابر حوادث متعدد قرار می دهد و از سوی دیگر آینه ای از مفاسد اجتماعی آن روزگار و تمایلات نفسانی بشر است که بستر ماجراهای داستان واقع می شود. «ویس»، قهرمان اول داستان است که برخی او را به سبب بی پروایی و جسارت زنانه اش ستوده اند و برخی دیگر در محکمه اخلاق، از بی عفتی او سخن گفته اند. مقاله حاضر با نگاهی نو به داستان، نه در پی تبرئه ویس، که درصدد تحلیل منصفانه شخصیت او و بررسی نقش دیگران، به خصوص مردان، در کشاندن او به ماجراهایی است که سبب محکومیت وی در ادبیات فارسی شده است.
Fakhr-o-ddin As’ad Gorgani is a fifth century (H.) poet whose only work is a versified translation of "Veys va Rameen" love story going back to pre-Islamic civilizations. Exposing the characters of the story to numerous inevitable circumstances، this work، on the one hand، depicts the struggle for fate and، on the other hand، represents the social corruptions of the time and man's sensual desires which form the general setting of the circumstances of the story. Veys is the heroine of the story، admired by some for her bravery and womanly recklessness and reprimanded by others for her immodesty in the court of ethics. Based on a new approach، this paper is not to declare her innocent but to present a fair characterization of hers and study role of the others، especially men، in luring her to circumstances which led to her conviction in Persian poetry.
خلاصه ماشینی:
"ناممکن ساخته بود: میـان ما چو این کینه در افتـاد نباشد نیــز 1 مـا را دل به هم شــاد اگـر چه پادشــاه و کامــرانی ز دشمن دوست کردن چون توانی؟ به مهر آنگه بود با تو مرا ساز که باشــد جفت با کبک دری بـاز 2 5- ویس اطمینان داشت که هرگز نمیتواند موجبات رضایت و کامرانی موبد را فراهم آورد و به مراد وی باشد، حتی اگر دست تقدیر او را به اجبار در اختیار موبد گذارد: بلرزم چون بیندیشم ز نـامت بدین دل چون توانم جست کامت؟ وگر گیتی به رویم سختی آرد مــرا روزی به دست تــو سپــارد، تو از پیوند من شـادی نبینـی نه با من یک زمـان خــرم نشینــی 3 اما پیرمرد شوربخت که با تمام مکنت شاهی از توشة عاشقی هیچ نداشت، از معشوق دستنیافتنی دست بر نمیداشت که لااقل در این مورد بتواند رضایت وی را جلب کند؛ بلکه بهعکس میاندیشید که با ضمیمه کردن ویس بر جلال پادشاهی خود، نام و آوازهای نو میباید و ننگ دست خالی برگشتن به مرو را از خود دور میکند: چه سازم تا بیابم کام خود را بیفزایـم بـه نیکی نـام خود را اگر نومید از این دز بازگردم به زشتی در جهان آواز گردم 4 لذا نامهای به شهرو مادر ویس نوشت و او را به خاطر پیمانشکنی با موبد، به تنبیه دنیوی با جنگ و عقوبت اخروی نزد خدا هشدار داد و هدایای بسیار نیز همراه نامه ساخت."