چکیده:
جدال صفویه و ازبکان در خراسان طی دوره شاه عباس اول وارد مرحله جدیتری شد.تجاوزهای مکرر ازبکان به رهبری عبدالله و فرزندش عبدالمؤمن به شهرهای خراسان که تحت حاکمیت دولت ایران بود شاه عباس را واداشت برای جلوگیری از این دستاندازیها لشکرکشیهایی ترتیب دهد.وی در مدت یازده سال،یعنی از 995-1006 ق پنج بار به آنجا لشکر کشید،این در حالی بود که همزمان گرفتار مشکلات داخلی و مهمتر از آن،تجاوزات عثمانی به مرزهای غربی بود. طی جنگهای ازبکان و صفویه،نامههای متعددی میان شاه عباس و عبدالمؤمن خان ازبک رد و بدل شد که دو طرف در آنها انتظارات،خواستهها و دیدگاههای خود را مطرح میساختند.نویسنده مقاله با بررسی منابع دوره صفوی و تطبیق آنها با نامههای مزبور،چنین نتیجه میگیرد که شاه عباس برخلاف گزارشهای وقایع نویسان رسمی دربار که او را همواره ستودهاند در غلبه بر ازبکان و دفع قطعی تجاوزات ایشان چندان موفق نبوده است.
خلاصه ماشینی:
"به استناد زندگینامهنویس او اسکندر بیگ،نگرانی شاه عباس این بود که اگر محاصره،طولانی و خسته کننده شود،ذخیره مواد غذایی و آذوقه سربازان کفایت نخواهد کرد و ممکن است عبدالمؤمن قبل از به نتیجه رسیدن محاصره با نیرویی تازه به خراسان بازگردد.
همچنین او میگوید شاه از جاجرم به عبدالمؤمن پاسخ داد که یا خراسان را تسلیم کند یا جنگ بین آنها قطعی خواهد بود و نیز میگوید که عبدالمؤمن پس از نبرد شاه عباس در جام،واقع در جنوب مشهد به بلخ گریخت.
آیا ممکن است که میرزا خواجه بیش از یک نامه تسلیم کرده باشد و حقیقتا نامه دیگری در کار بوده است؟!چنانکه قاضی احمد مورخ گفته است آن نامه«آن قدر وقیحانه و متکبرانه بود که شاه تصیمم یه جنگ گرفت»قاضی احمد میافزاید:در نتیجه،شاه «یکی از قورچیان اصلی خود بهنام نورعلی بیگ را همراه سفیر باز فرستاد و در جواب نامه نوشت که مناسبترین راه حل،جنگ است.
شاه عباس نامه را با یک مقدمه طولانی و درهم و برهم شروع نموده،سپس به سالهای طولانی جنگ میان دو قوم اشاره کرده،او را مستقیما مورد حمله قرار داده و متذکر شده است که پیروزیهایی که عبدالمؤمن در دو لشکرکشی اول خود به خراسان بهدست آورده کاملا تصادفی و اتفاقی بوده است.
3 در این نامه،شاه عباس عبدالمؤمن را به حمله هر ساله به خراسان(درست زمانی که او درگیر مشکلات داخلی بود)متهم کرد و[همچنین به وی گوشزد نمود که]هر وقت به ایالت خراسان لشکرکشی کرده به بهانه اینکه پدرش به وی اجازه جنگ با حاکم ایرانی را نمیدهد (1)-."