چکیده:
ساختارگرایی که از سالهای شصت سده بیستم فعالیت خود را آغاز کرده بود،عصر طلایی خود را در سالهای هفتاد سپری کرد.این مکتب بر بسیاری از حوزههای دانش تأثیر خود را نهاد و بر تاریخنگاری این دوره نیز سایه افکند،بهگونهای که مقالههای مجله تاریخی آنال،رنگ و بوی مباحث ساختاری به خود گرفت.در این مقاله،نویسنده به دنبال معرفی این نوع از تاریخنگاری است.وی پس از معرفی شخصیتهای برجسته ساختارگرا،زمینههای سیاسی-اجتماعی و علمی شکلگیری این مکتب را یادآور شده،سپس سیر تکوین آن را دنبال کرده است.همچنین نویسنده،مؤلفههای اصلی ساختارگرایی و پیوند آن را با تاریخنگاری به بحث مینشیند و از مفاهیم اصلی آن،سخن میگوید و سپس کاستیها و آسیبهای آن را میشمارد.
خلاصه ماشینی:
"یکی از نمودهای این امر را میتوان در فلسفههای جدیدی جست که خود را وقف تمایز پدیدهها از یکدیگر و تأکید برجنبه فردی انسان کردند و به روابط او با دیگر انسانها بهایی ندادند و به گونهای گام برداشتند که پدیدهها را جدا از یکدیگر ببینند و پیوندهای میان آنها را در نظر نگیرند.
1فردیناند دو سوسور،2بنیانگذار مبانی این دانش،نقش اساسیدر تولد ساختارگرایی داشت؛ 5-فروید هم با طرح مفهوم ناخودآگاه انسانی،الهام بخش ساختار گرایان بود؛ 6-پس از جنگ جهانی دوم بسیاری از مستعمرهها به استقلال رسیدند و روابط گستردهای میان جهان پیشرفته و جهان در حال رشد برقرار شد،در نتیجه،بسیاری از اندیشمندان غربی با فرهنگهای جدیدی آشنا شدند که مفهوم زمان و زندگی در آن فرهنگها با آنچه در فرهنگ اروپایی و شمال امریکایی رواج داشت کاملا متفاوت بود.
میان ساختارگرایی و مکاتب فلسفی دیگر میتوان نکتههای مشترکی یافت: الف-ساختارگرایی با مارکسیزم در این مسئله که دستاوردهای بشری،زیر پوشش ایدئولوژی مدفون شده،هم رأی است؛ ب-این مکتب با روانشناسی فرویدی که قائل است آگاهی،عامل حرکت انسانها نیست،بلکه قالبهای ذهنی نامرئی فردی یا اجتماعی بر رفتار بشری حاکم است،اتفاق نظر دارد؛ ج-ساختارگرایان همچون زیستشناسان معتقدند باید تنوع فوقالعاده دستاوردهای بشری را به تعداد محدودی از عناصر و قوانین کاهش داد.
کلود لوی استراوس در مقالهای که تحت عنوان«تاریخ و مردمشناسی»2در سال 1949م نوشت اظهار داشت که مورخ در جستوجوی خود باید تنها در پی امور حسی و مشاهدهپذیر باشد و تجلیات آگاهانه رفتار بشر را رصد کند،زیرا مورخ بنا به ماهیت حرفهاش،عاجز از مدلسازی3و ناتوان از نفوذ به لایههای عمیق ساخت جامعهاست،ولی در عوض،مردمشناسی در نگاه توانای خود قادر است مفاهیمی را خلق کرده و به بیانات ناآگاهانه حیات اجتماعی پی ببرد."