چکیده:
دانشهای تاریخی همواره در پی شناخت حقیقتی در زمان گذشتهاند و برای این منظور،تدبیر روش شناختی فراوانی اندیشیدهاند و همواره به اصلاح و بازبینی آنها مشغولاند.اما پرسش اصلی،آن است که آیا این روشها و تدابیر تنها در رساندن ما به حقیقت سهیماند؟ یا چه بسا ما را در بیراهههای معرفت شناختی در انداخته و حقیقتی نو فرارویمان بیافرینند؟ بررسی این مسئله،نیاز به انجام مطالعه درجه دومی دارد که نه پدیده خارجی،بلکه خود فرایند فهم را مطالعه و بررسی کند.
هرمنوتیک متکفل این نوع مطالعه است که به نقد مستمر فرایند شناخت میپردازد و تاکنون بسان یک سونامی در گستره دانشهای انسانی،امواجی ویرانگر آفریده است.
در این مقاله،در صدد معرفی این رویکرد مطالعاتی و ارائه گزارش تاریخی از دیدگاهها و مواضع هرمنوتیستها در مورد چالش حقیقت و روش هستیم.البته این نوشتار کوتاه تنها درآمدی آغازین برای آشنایی تاریخ پژوهان با زمینه بحث است و بررسی تحلیلی و تطبیقی دیدگاهها مجال دیگری میطلبد.
خلاصه ماشینی:
"حقیقت چیست؟ نسبت من با حقیقت چگونه است و راه دستیابی به آن کدام است؟ آیا حقیقت از هستی من فاصلهای دارد که مانع رسیدن من به آن باشد؟ آیا دانش متدلوژی2در این زمینه میتواند کمک کند؟ روش پیشنهادی برای رسیدن به حقیقت تا چه میزان (1)- دانشجوی دوره دکتری رشته علوم قرآن حدیث دانشگاه امام صادق علیه السلام.
. ygolodohteM میتواند به تحقق این هدف یاری رساند و تا چه میزان خود با چنبره زدن بر ذهن،مانع از فهم حقیقت میشود؟ مورخان همواره سعی دارند وقایع گذشته را بازسازی کنند و به نزدیکترین و دقیقترین تصور از آن،نایل آیند و برای این منظور،روشها و ابزارهای متفاوتی بهکار گرفتهاند.
پیش از او کلادنیوس(1759م)نیز در تعریف هرمنوتیک گفته بود که علوم انسانی بر هنر تفسیر مبتنیاند که مجموعهای از قواعد شبه منطقی برای رفع ابهامات است.
دیلتای(1911م)تحت تأثیر نهضت«تاریخ گروی»4و با واکنش در برابر تجربهگرایی افراطی پوزیتیویستها،در صدد برآمد فهم عینی و معتبر را از انحصار علوم تجربی در آورده، علوم انسانی را نیز که صبغهای تاریخی دارند،از این ویژگی برخوردار سازد.
بدیهی است که هر نوع معرفتی،اقتضای روش و متد ویژه خود را دارد و نمیتوان انتظار ارائه شیوه واحدی برای رویارویی با حقیقت در حوزه همه دانشهای بشری داشت.
از این خاستگاه،میتوان به نقد فلسفه پوزیتویستی برآمد که به نوعی در پی تحمیل روش تجربی بر همه ساختهای معرفت بشری است و گویا هایدگر و گادامر در صدد مقابله با تجربهگرایی حاکم بر متدلوژی علوم و معارف بشری،به نفی مطلق روش در چهره دانشهای تاریخی گراییدند."