خلاصه ماشینی:
"آنها تجربهی هنری را از حمایت رسمی مؤسسات هنر درآورده به متن جامعه و دامنهی سیاسی-اجتماعی میکشاندند و شیء هنری را با فرم مفهومی جایگزین کردند.
در این شاخه از هنر،اهمیت رابطهی بین متن و تصویر،سبب شد که«عکس همراه به نوشته»،با مبنای نظری،به مهمترین فرم بیان هنر مفهومی سیاسی تبدیل شود(تصویر مربوط به اعتلاف کارگران هنر).
از پایههای نظری این شاخه از هنر مفهومی میتوان به تحلیل مارکس از بتوارگی کالاها و به (به تصویر صفحه مراجعه شود) اعتلاف کارگران هنر(رونالت هپلر و پتر برانت) (Ronald Haeberle Peter Brandt) Art Workers Coalition Q.
هنرمندانی چون دانیل بیورن،مارسل برودرز و مایکل ایشر این ایدهها را بهطور خاص به شرایط نهادهای هنری روزگار خود بسط دادند،چه در نوشتهها و چه در آثار هنرشان با آغاز دههی 0891،هنر مفهومی که تمامی انسجام و وحدتش در رد«امربصری»بود،به کلی تغییر ماهیت داد و به رویکرد«پسامفهومی»به فرمهای بصری سنتی هنری و نیز رسانهای تبدیل شد.
در چین انواع هنر مفهومی در تقابل با شرایط سنتی و محلی تولید هنر ظهور کردند(نمونهای از کار ژانگ هوان را در شمارهی پیش آوردیم)در سطح بین المللی،هنرمندان با کاربستهای نوین چیدمان،فضایی نوین،متعلق به دنیای هنری«جهانی شده» (globalized) را نوید دادند.
بدینسان نقاشی او از نظر ابعاد و تاثیرگذاری بصری با ساختمان فرانک لوید رایت به رقابت برخاست؛ساختمانی که از این بابت بدنام است که تسلط معمارانهای خود را بر آثار هنری به نمایش درآمده اعمال میکند و آنها را تحت الشعاع قرار میدهد.
این جدلها،تضاد بین آثار مختص به مکان که بر مبنای پدیدههای ادراکی استوارند و کاری همچون کار بیورن را،که به سیاستهای زیرین نمایش آثار در نهادهای هنری اشاره میکند،آشکارتر کردند."